انرژي هسته اي ...... بجان ما بسته اي !!0
روزي كه با ابلاغ نظارت بر امتحانات نهايي دوره متوسطه در يكي از استانها به حوزه اجرا رسيدم، با درب بسته مواجه شدم و دانشآموزان و معلمان مراقب نيز در پشت در تجمع كرده بودند، با اين كه چند دقيقهاي نيز از زمان آغاز امتحان گذشته بود، ولي از رئيس حوزه اجرا كه كليدها را در اختيار داشت، خبري نبود تا اين كه مردي با لباسهاي خاكي و دستهاي روغني از دور نمايان گشت و همه دانشآموزان فرياد زدند: آمد! 0
ايشان در پاسخ سؤال من كه آقاي محترم تا حالا كجا بوديد؟ جواب داد: «شرمندهام، من با مينيبوس يكي از بستگانم مسافركشي ميكنم كه متأسفانه امروز در جاده پنجر كردم.» اين شرح حال معلمي است كه قرار بود ازسيصد نفر دانشآموز در يك سالن ورزشي ارزشيابي به عمل آورد.0
پس از پايان برگزاري امتحان در دفتر دبيرستان يكي ديگر از معلمان داستان تلخ ديگري را اينگونه تعريف كرد كه در ساعات بيكاري با پيكان مدل 54 خودم مسافركشي ميكنم.0
روزي در آئينه ماشين، يكي از دانشآموزانام را ديدم كه در صندلي عقب نشسته بود كه در يك لحظه تمام وجودم را عرق شرم فرا گرفت، از آن روز به بعد احساس ميكردم دانشآموزان در سر كلاس به چشم ديگري به من نگاه ميكنند. بنابر اين براي عدم تكرار آن خاطره به شهرك ديگري رفته و مسيرم را عوض كردم0
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر