فتحعليشاه در طول مدت سلطنت خود که حدود چهل سال بهطول انجاميد
بنا به نوشتهي صاحب کتاب «فاتحالتواريخ»، قريب يک هزار زن عقدي و صيغه داشت
هنگامي که در اصفهان چشم از جهان ميبست، 57 پسر و 47 دختر از او به يادگار(!) باقي مانده بود
بيکاري و رفاه در محيط حرمسرا و حسادت و رقابت بين زنان، گاه فاجعههاي فراواني ميآفريد. بخش بزرگي از زندگي روزانهي زنان حرم به فال گيري، ورق بازي، جادو، دعا و کارهاي از اين دست ميگذشت. همهي اينها تلاشي بود از سوي يکايک زنان حرم براي محکم کردن جايگاه خود در ساختار حرمسرا و سرانجام در دل شاه
معروفترين زنان محبوب شاه در اواسط سلطنت او، «تاجالدوله»، «مريم خانم»، «نيرالدوله»، «ساقي بيگم خانم»، «نوشآفرين خانم»، «مشتري خانم» و صدها زن ديگر بودند که هر کدام ويژگيهاي خاص خود را داشتند
از ميان خيل اين زنان محبوب شاه، از جمله به «سنبل خانم» ميپردازيم که مادر «شعاعالسلطنه» است. «سنبل خانم» از مردم کرمان بود که در جريان حملهي«آغامحمدخان قاجار» به آن شهر و قتل و عام ساکنان آنجا به اسارت گرفته شد. «آغامحمدخان» از مردم کرمان نفرت داشت. به همين دليل پس از اسارت دختر، دستور کور کردن او را داده بود!!. دليل نفرت او از مردم کرمان، همکاري اهل اين شهر با «لطفعليخان» زند بود. وي اين گناه را بر مردم کرمان نميتوانست ببخشد
آغامحمدخان در آغاز دستور داده بود که پيران و جوانان، زنان، مردان و کودکان اين شهر را سر ببرند و از سرهاي بريدهي آنان، مناره بسازند!!. اما بعد که جنون آدمکشياش اندکي(!) کاهش يافت، دستور داد تا از انداختن زنان و کودکان به درون آتش خودداري کنند اما چشم مردان را بدون توجه به سن و سال آنها درآورده و از آنها مناره بسازند
در اين ميان، شمار بسياري از مردم کرمان از خطر مرگ جستند ولي از خطر کور شدن نتوانستند رهايي يابند. شيوهي کور کردن ديگران بهعنوان تنبيه و انتقام، در تاريخ کشور ما پديدهي تازهاي نيست. بارها از آن، جهت انتقامگيري استفاده شدهاست. از جمله ميتوان به «نادرشاه افشار»، اشاره کرد که فرزند خود، «شاهرخ ميرزا» را که به او بدبين شده بود، کور ساخت
فتحعليشاه که خود نيز در کشتارهاي آغامحمد خان نيز دست داشت، روزي ضمن عبور از شهر مشاهده ميکند که چند سپاهي ايلياتي، دختر جوان و زيبايي را در آغوش کشيده و قصد دارند بعد از تجاوز، او را به قتل برسانند. يکي از سپاهيان، مرتب با گرز خود بر فرق دختر ميکوبد تا او را بکشد اما عدهاي از آنها اصرار دارند که بهتر است اول به وصالش برسند بعد نابودش سازند
دختر که زبان ترکي نميفهمد ، ناله و شيون ميکند که او را نکشند. در چنين حالتي، موهاي بلند، آشفته و شفاف، چشمهاي درشت و رنگ سبزهي بدن او ، چنان شور و هيجاني در باباخان (فتحعليشاه بعدها) ايجاد ميکند که از سپاهيان ميخواهد او را رها کنند. در آن حالت، آنها که او را نميشناسند، نميپذيرند و او ناچار ميشود با ضربهاي که بر مغز سپاهي فرود ميآورد، دختر را از چنگ سپاهيان بيرون برد
همان شب باباخان از آن دختر کام ميگيرد و چون شيفتهي زيبائيش شده بود او را به عقد خود درميآورد. اين دختر همان «سنبل خانم» است که شاه به وي مهر فراوان ميورزيد.***
شاهِ زنبارهي قاجار( پيرو آئين زن بازي و صيغه هاي متعدد! مسلماني!!) بر تعداد زنان حرم خود روز به روز ميافزايد. خيل زنان حرمخانه از فرط بيکاري پرواز کلاغهايي را که در آسمان تهران در حال گردش بودند، تماشا ميکردند و بر آن تفأل ميزنند. در اين ميان، کم کم پاي افراد فالبين و رمال ودعانويس و جادوگر نيز به حرمسرا راه مييابد
شاه براي سرگرم کردن زنان خود، فوت و فن ورق بازي و قمار را به آنان ميآموزد. اين کار و بهويژه برد و باختهاي پولي آنچنان رايج مي شود که بيشتر به نوعي اعتياد بدل ميشود. به اين معني که حتي در سختترين روزهاي جنگ هولناک ايران و روسيه، اهالي حرم شاهي، از آن غافل نبودند مگر در شبهاي جمعه که نوحهخواني و سوگواري ديني در حرمخانه برپا ميشد
زندگي «فتحعليشاه» از لحظهاي که چشم از خواب ميگشود تا زماني که به خواب ميرفت، در حرمسرا ميگذشت. کارهاي سنگين و مهم کشور بر دوش نحيف «ميرزا ابراهيم خان کلانتر شيرازي» ملقب به «اعتمادالدوله» نهاده شده بود. اين وزير اعظم که مردي مدير و کاردان بوده، در خلال سالهاي صدارتش تلاش داشته تا نظم نويني به اصول و تشکيلات دولت ايران بدهد. اما هم او نيز به وحشيانهترين شکل ممکن، قرباني عواقب حرم و حرمسرا شد
زنان حرم شاهي، جلاد را واداشتند که اول به فجيعترين وضع، زبان، بيني، گوشها و دست و پاي «اعتمادالدوله» را ببرد و پس از آن، پيکر تکه تکهاش را در آب جوش بيندازد. در اينجا اشارهاي هم به شيوهي خوابيدن شاه قاجار ميکنيم. اين اشاره، از قول يکي از نوادههاي فتحعليشاه که از نزديک شاهد چنين مواردي بوده، نقل شده است
«گستردن رختخواب و لوازم راحت خاقان بر عهدهي بيگم جان قزويني بود که سه پسر از خاقان داشت. هر شب، شش نفر زن حرم در سر خدمت کشيک به نوبت ميآمدند. دو نفر پشت سر بود، که پشت و شانهي شاهانه را در بغل ميگرفت! و ديگري منتظر بود که هر وقت به پهلوي ديگر غلتيدند، او بخوابد و پشت شاه را در بغل آرد.!! هر دو نفر هم به نوبت پاي شاه را ميماليدند. يک نفر نقل و قصه ميگفت، يک نفر هم براي خدمت بيرون رفتن و انجام فرمايشات در همان اتاق ميماند
******
از آئين مسلماني. آن مقدارش كه بخصوص براي (منبر و مسجد)و اهل ثروت و مقام و زور. دل چسب و دل نشين و...و...و است - همين زنبارگي و صيغه بازي است كه متاسفانه مقام زن را به توهين و به تحقير كشيده است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر