اول، ما انسانیم و دروغ ابزار دفاعی ما شده است. وقتی میترسیم ضایع بشویم، دروغ میگوییم. البته نه همه ما، اما بیشترمان...وقتی کم میآوریم، دروغ میگوییم. اما جاهایی هست که میدانیم نباید دروغ گفت! جایی که دروغ ثبت میشود! وقتی «روشنفکر حوزه عمومی»مان که قاعدتا او را یک معیار اخلاقی میشناختند، توجیه کننده دروغهای رئیس جمهوری منتخب میشود، وای به حال بقیه. پیشنماز که دچار نفخ شود، وای به حال الباقی. ماجرا ساده است.
حسن روحانی باز هم دروغ گفت و مالهکشان هم شروع کردهاند به نادیده گرفتن و انجام وظیفه. خیلی ساده بگویم، وای به روزگار کسانی که این خطای روحانی را نادیده گرفتهاند. آنانی که عاشق فریب خوردن هستند، و آنانی که به فریب کمک میکنند، چه موجوداتی هستند؟
دوم، وقتی چند ماه پیش از همه سو تیرهای زهرآگین میبارید که چرا نسبت به «دروغگویی» حسن روحانی حساس هستیم، تحمل کردیم. چرا؟ چون بسیاری از مخاطبان رسانههای داخلی عادت به بررسی بیشتر ندارند. حق دادیم که از این کار ما خوششان نیاید.
وقتی مدارک و مستنداتی که مورد تایید خود حسن روحانی بود را بررسی میکردیم، به این نقطه رسیدیم که آقای ایشان در سال ۱۳۵۸ با عنوان دروغی «دکترا» وارد مجلس شده است. مگر نیازی بود دروغ بگوید؟ آن موقع لیسانس حقوق داشت. یک ترم هم به طور پراکنده دانشجوی فوق لیسانس بود. همین. اما ۴ دوره مجلس را با عنوان «دکتر حسن روحانی» گذراند، در سیستمی که ظاهرا همه را «اسکن» میکند.
او در سال ۱۳۶۸، دبیر شورایعالی امنیت ملی شد. با چه عنوانی؟ دکترا!
بعدا رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک شد. با چه عنوانی؟ دکترا.
حال آنکه بر اساس مدارکی که ارائه میدهد، تا سال ۱۳۷۸ چنین مدرکی در اختیار او نبود.
اشتباه نکنید! مدرک «دکترا» اهمیتی ندارد! ما گیر مدرک نیستیم! گیر این هستیم که چرا باید برای مدرکی که نداشته دروغ بگوید و برای اثبات این دروغ، مدرکی پر از سوال و تردید برایش تهیه شود؟
آخر کدام عقلی تایید میکند که آقای روحانی به عنوان نماینده تمام وقت مجلس شورای اسلامی، نایبرئیس مجلس، دبیر شورایعالی امنیت ملی و رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک، میتوانسته همزمان دانشجوی فوق لیسانس و سپس دکترای یک دانشگاه بریتانیایی باشد. تازه اگر به او مجوزی برای حاضر نشدن در دانشگاه داده باشند، بعد از سپری کردن دروس پیشنیاز و جبرانی است. آخر از زمانی که لیسانسش را گرفتهبود تا زمانی که قاعدتا در دانشگاه اسکاتلندی ثبت نام کرده، ۲۰ سال سپری شده بود.
بدتر از همه، کسی که از دانشگاهی بریتانیایی در رشته علوم انسانی فارغالتحصیل شده باشد، قاعدتا باید بتواند از یک آدم عادی درس نخوانده بهتر به زبان انگلیسی حرف بزند. بسیاری از رهبران دنیا که به زبان انگلیسی هم درس خواندهاند، خود در مراسم و مجامع بینالمللی پیشقدم میشوند و از مترجم استفاده نمیکنند. محمد رضا پهلوی یک نمونهاش بود که در مجامع و یا در گفتگو با خبرنگاران،<با> تسلط به زبان های انگلیسی و فرانسه، صحبت میکرد.
دوم، وقتی چند ماه پیش از همه سو تیرهای زهرآگین میبارید که چرا نسبت به «دروغگویی» حسن روحانی حساس هستیم، تحمل کردیم. چرا؟ چون بسیاری از مخاطبان رسانههای داخلی عادت به بررسی بیشتر ندارند. حق دادیم که از این کار ما خوششان نیاید.
وقتی مدارک و مستنداتی که مورد تایید خود حسن روحانی بود را بررسی میکردیم، به این نقطه رسیدیم که آقای ایشان در سال ۱۳۵۸ با عنوان دروغی «دکترا» وارد مجلس شده است. مگر نیازی بود دروغ بگوید؟ آن موقع لیسانس حقوق داشت. یک ترم هم به طور پراکنده دانشجوی فوق لیسانس بود. همین. اما ۴ دوره مجلس را با عنوان «دکتر حسن روحانی» گذراند، در سیستمی که ظاهرا همه را «اسکن» میکند.
او در سال ۱۳۶۸، دبیر شورایعالی امنیت ملی شد. با چه عنوانی؟ دکترا!
بعدا رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک شد. با چه عنوانی؟ دکترا.
حال آنکه بر اساس مدارکی که ارائه میدهد، تا سال ۱۳۷۸ چنین مدرکی در اختیار او نبود.
اشتباه نکنید! مدرک «دکترا» اهمیتی ندارد! ما گیر مدرک نیستیم! گیر این هستیم که چرا باید برای مدرکی که نداشته دروغ بگوید و برای اثبات این دروغ، مدرکی پر از سوال و تردید برایش تهیه شود؟
آخر کدام عقلی تایید میکند که آقای روحانی به عنوان نماینده تمام وقت مجلس شورای اسلامی، نایبرئیس مجلس، دبیر شورایعالی امنیت ملی و رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک، میتوانسته همزمان دانشجوی فوق لیسانس و سپس دکترای یک دانشگاه بریتانیایی باشد. تازه اگر به او مجوزی برای حاضر نشدن در دانشگاه داده باشند، بعد از سپری کردن دروس پیشنیاز و جبرانی است. آخر از زمانی که لیسانسش را گرفتهبود تا زمانی که قاعدتا در دانشگاه اسکاتلندی ثبت نام کرده، ۲۰ سال سپری شده بود.
بدتر از همه، کسی که از دانشگاهی بریتانیایی در رشته علوم انسانی فارغالتحصیل شده باشد، قاعدتا باید بتواند از یک آدم عادی درس نخوانده بهتر به زبان انگلیسی حرف بزند. بسیاری از رهبران دنیا که به زبان انگلیسی هم درس خواندهاند، خود در مراسم و مجامع بینالمللی پیشقدم میشوند و از مترجم استفاده نمیکنند. محمد رضا پهلوی یک نمونهاش بود که در مجامع و یا در گفتگو با خبرنگاران،<با> تسلط به زبان های انگلیسی و فرانسه، صحبت میکرد.
سوم، حسن روحانی مدعی شد که کاخ سفید به دنبال تماس با او بوده است. اما سوزن رایس، مشاور امنیت ملی رئیس جمهوری آمریکا پیش از آنکه روحانی پای به تهران بگذارد، گفته بود که تماس، به خواست روحانی بوده ...
به عبارت دیگر، حسن روحانی باز در روز روشن دروغ گفت، و ممد بوقیها شروع کردند به مالهکشی و یا تلاش برای نادیده گرفتن دروغگویی آقای رئیس جمهوری که مدعی تشکیل «دولت راستگویان و دولت درستکاران» است.
لطفا بفرمایید از یک دروغگوی حرفهای چگونه میتوان انتظار تشکیل دولت «راستگویان» را داشت؟
فرق دولت پاسخگو با دولت غیرپاسخگو در این است که اگر رئیس جمهوری آمریکا، سخنی بگوید که خلاف واقع باشد، نمایندگان کنگره و اهالی رسانه به عنوان نمایندگان افکار عمومی، آن چنان فشاری به او وارد میکنند که ترجیح میدهد چنین عملی را تکرار نکند.
اما آیا ما ایرانیان مقابل دروغگویی مسوولان نظام واکنشی از خود نشان میدهیم؟
رفیقی میگفت که ما از بس به تقیه عادت کردهایم، راستگویی تبدیل به ضد ارزشمان شده است.
سایت خودنویس: نیک آهنگ کوثر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر