'پلنگ سیاه' یا داستان یک زن در جامعه سنتی

شاید به جرات بتوان گفت در تاریخ معاصر ایران به ندرت زندگی چهرهای به اندازه اشرف پهلوی پوشیده در هالهای از ابهام، داستانهای عجیب و غریب و جنجال باشد.
او که سالها گوشه عزلت گزیده بود و به دور از نگاه جامعه زندگی می کرد در ۹۶ سالگی بهعلت کهولت سن، چشم از جهان فرو بست و پرونده جنجالیترین عضو خانواده پهلوی در سالگرد هشتاد سالگی کشف حجاب بسته شد.
دوقلوی شاه <فقید>
اما "متأسفانه" شمس نامزد اشرف را بیشتر میپسندید و چون خواهر بزرگتر بود، حق تقدم را به او دادند و به این سبب نامزدها عوض شدند. اشرف علاقهای به این شوهر تحمیلی نداشت و این ازدواج بزودی به طلاق رسید اما برخی معتقدند این ازدواج تاثیر عمیقی روی اشرف گذاشت و زمینهساز بیپروایی او در روابط شد.
شاید این روایت نشان دهد که اشرف در کجای خانواده سلطنتی بود، زیر سایه برادر که ولیعهد بود و خواهر بزرگتری که حق تقدم داشت.
کودتا
بسادگی نمیتوان گفت او بر برادرش که به تخت پادشاهی نشست چقدر نفوذ داشت و تا چه حد در سیاست ایران دخالت میکرد اما حداقل این روشن است که وقتی محمد مصدق به نخست وزیری رسید از جانب دو زن احساس خطر می کرد، در درجه نخست اشرف پهلوی و بعد مادرش تاجالملوک.
به درخواست مصدق، اشرف پهلوی از ایران خارج شد تا خیال مصدق از دخالتهای او در دربار و در امور مملکت راحت

او در سال ۱۹۷۷ سوژه یکی از کارهای اندی وارهول، یکی از تاثیرگذارترین هنرمندان قرن بیستم بود که او را با لبهایی به رنگ قرمز براق و موهایی سیاه تصویر کرد.

مخالفت او با انقلاب و جمهوری!! اسلامی پنهان نبود و البته بهایش را هم پرداخت، پسرش شهریار شفیق در پاریس کمی بعد از انقلاب ترور شد.کمی بعد برادرش شاه ایران بعلت سرطان درگذشت. اشرف سپس شاهد خودکشی دو فرزند دیگر برادرش بود، لیلا کوچکترین فرزند محمد رضا پهلوی در سال ۲۰۰۱ میلادی در هتلی در لندن، با قرص خواب آور در لندن خودکشی کرد و ده سال بعد علیرضا پهلوی در بوستون خودکشی کرد.
خاطرات شکوه و جلال
اشرف پهلوی پس از انقلاب بیشتر در نیویورک و پاریس و ریویرای فرانسه اقامت داشت و وقتش را با بازی بریج با دوستان، تماشای فیلم و تصاویری از ایران پیش از انقلاب میگذراند:
"شبها وقتی به اتاقم می روم، افکار بسویم هجوم می آورند. تا پنج یا شش صبح خوابم نمیرود، میخوانم، فیلم میبینم و سعی

او افسوسی از آنچه کرده بود نداشت و اگر زمان به عقب بر می گشت "میخواست دوباره همان کارها را بکند."
"اکنون گذشتهها گذشته، فقط خاطرات مانده، خاطرات پنجاه سال شکوه و جلال."

شاید به جرات بتوان گفت در تاریخ معاصر ایران به ندرت زندگی چهرهای به اندازه اشرف پهلوی پوشیده در هالهای از ابهام، داستانهای عجیب و غریب و جنجال باشد.
او که سالها گوشه عزلت گزیده بود و به دور از نگاه جامعه زندگی می کرد در ۹۶ سالگی بهعلت کهولت سن، چشم از جهان فرو بست و پرونده جنجالیترین عضو خانواده پهلوی در سالگرد هشتاد سالگی کشف حجاب بسته شد.
دوقلوی شاه <فقید>
خواهر دوقلوی شاه ابتدا زهرا و بعد اشرف الملوک و بعد اشرف نام گرفت. بسیاری از خاطره نویسان و مورخان به این اشاره کردهاند که او شخصیت بی پروا، محکم و قاطع داشت و در مقابل وارث تاج و تخت که خجالتی و در تصمیم گیری دو دل بود، برای سلطنت مناسبتر بود.
اما او زن بود و برای رضاه شاه ولیعهد بود که اهمیت داشت و ظاهرا از بین دختران، شمس، بیشتر مقبول طبع رضا شاه بود تا اشرف.
اشرف پهلوی در مدرسه زرتشتیها درس خواند و مادام ارفع در خانه به او فرانسه آموخت.
انتخاب شوهر
در حالیکه برادرش را به سوییس برای تحصیل فرستادند برای او نقشی جز شوهرداری در نظر نگرفته بودند، حتی حق انتخاب شوهر را هم نداشت. روایت شده که رضاشاه دو نفر را در نظر گرفته بود، علی قوام را برای شمس و علی جم را برای اشرف.
اشرف پهلوی در مدرسه زرتشتیها درس خواند و مادام ارفع در خانه به او فرانسه آموخت.
انتخاب شوهر
در حالیکه برادرش را به سوییس برای تحصیل فرستادند برای او نقشی جز شوهرداری در نظر نگرفته بودند، حتی حق انتخاب شوهر را هم نداشت. روایت شده که رضاشاه دو نفر را در نظر گرفته بود، علی قوام را برای شمس و علی جم را برای اشرف.

اما "متأسفانه" شمس نامزد اشرف را بیشتر میپسندید و چون خواهر بزرگتر بود، حق تقدم را به او دادند و به این سبب نامزدها عوض شدند. اشرف علاقهای به این شوهر تحمیلی نداشت و این ازدواج بزودی به طلاق رسید اما برخی معتقدند این ازدواج تاثیر عمیقی روی اشرف گذاشت و زمینهساز بیپروایی او در روابط شد.
شاید این روایت نشان دهد که اشرف در کجای خانواده سلطنتی بود، زیر سایه برادر که ولیعهد بود و خواهر بزرگتری که حق تقدم داشت.
کودتا
بسادگی نمیتوان گفت او بر برادرش که به تخت پادشاهی نشست چقدر نفوذ داشت و تا چه حد در سیاست ایران دخالت میکرد اما حداقل این روشن است که وقتی محمد مصدق به نخست وزیری رسید از جانب دو زن احساس خطر می کرد، در درجه نخست اشرف پهلوی و بعد مادرش تاجالملوک.
به درخواست مصدق، اشرف پهلوی از ایران خارج شد تا خیال مصدق از دخالتهای او در دربار و در امور مملکت راحت
شود.

اما اشرف که جنگجو زاده شده بود، سر تسلیم نداشت، بر اساس شواهد تاریخی او بود که شاه جوان و مردد را راضی کرد تا به طرح کودتای آمریکایی-انگلیسی برای سرنگونی مصدق رضایت بدهد و سرانجام دولت مصدق ساقط شد.
شایعات
اینکه آیا او در روابط جنسی با مردان متعدد بی پروا بود و نمیتوان شمار شرکای جنسی او را دقیقا تعیین کرد، اینکه در قاچاق مواد مخدر دست داشت، اینکه با پرداخت رشوه و سوء استفاده از قدرت یکی از اصلی ترین دلایل متهم شدن خاندان پهلوی به فساد بود، همگی را به قضاوت تاریخ باید واگذار کرد، با این حال باید در نظر داشت که زنی مثل او در آن زمان در ایران که علیرغم تلاشهای خانواده پهلوی همچنان جامعهای سنتی بود، نمیتوانست خوشنام بماند.
فعالیت در زمینه حقوق زنان، نمایندگی ایران درکمیته حقوق بشر ســازمان ملل، تلاش برای حقوق زنان و کودکان در سطح بینالمللی او را حتی به حد نامزدی برای دبیرکلی سازمان ملل رساند و رییس کمیته مشــورتی کنفرانس بینالمللی زن در ســال ۱۹۷۵ بود.
او در خاطراتش می نویسد که وقتی در تابستان ۱۹۷۸ با هلی کوپتر از فرودگاه رهسپار کاخ نیاوران شده بود، با دیدن زنانی که با چادر سیاه تظاهرات می کردند بشدت یکه خورده بود:
"فهمیدم این توده سیاه، توده زنان ایرانی است، زنانی که بالاترین میزان آزادی را در خاورمیانه به دست آورده بودند، و اکنون در چادرهای سیاه سوگواری پوشیده شده بودند که مادربزرگهایشان میپوشیدند. با خود فکر کردم خدایا، آیا پایان کار اینگونه است؟ کمی شبیه این بود که کودکی که بسیار به او رسیدگی شده ناگهان بیمار شود و بمیرد."
از وارهول تا استالین
تردیدی نیست که او عاشق زندگی پر هیجان و پرتنوع و پر زرق و برق بود و ارتباط او با چهرههای برجسته سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در سطح دنیا هم او هر چه بیشتر در معرض توجه رسانهها و مردم قرار میداد.
شخصیت او حتی تحسین ژوزف استالین را هم برانگیخته بود. استالین پس از دیدار با اشرف پهلوی از او خواسته بود تا پیامی
شایعات
اینکه آیا او در روابط جنسی با مردان متعدد بی پروا بود و نمیتوان شمار شرکای جنسی او را دقیقا تعیین کرد، اینکه در قاچاق مواد مخدر دست داشت، اینکه با پرداخت رشوه و سوء استفاده از قدرت یکی از اصلی ترین دلایل متهم شدن خاندان پهلوی به فساد بود، همگی را به قضاوت تاریخ باید واگذار کرد، با این حال باید در نظر داشت که زنی مثل او در آن زمان در ایران که علیرغم تلاشهای خانواده پهلوی همچنان جامعهای سنتی بود، نمیتوانست خوشنام بماند.
فعالیت در زمینه حقوق زنان، نمایندگی ایران درکمیته حقوق بشر ســازمان ملل، تلاش برای حقوق زنان و کودکان در سطح بینالمللی او را حتی به حد نامزدی برای دبیرکلی سازمان ملل رساند و رییس کمیته مشــورتی کنفرانس بینالمللی زن در ســال ۱۹۷۵ بود.
او در خاطراتش می نویسد که وقتی در تابستان ۱۹۷۸ با هلی کوپتر از فرودگاه رهسپار کاخ نیاوران شده بود، با دیدن زنانی که با چادر سیاه تظاهرات می کردند بشدت یکه خورده بود:
"فهمیدم این توده سیاه، توده زنان ایرانی است، زنانی که بالاترین میزان آزادی را در خاورمیانه به دست آورده بودند، و اکنون در چادرهای سیاه سوگواری پوشیده شده بودند که مادربزرگهایشان میپوشیدند. با خود فکر کردم خدایا، آیا پایان کار اینگونه است؟ کمی شبیه این بود که کودکی که بسیار به او رسیدگی شده ناگهان بیمار شود و بمیرد."
از وارهول تا استالین
تردیدی نیست که او عاشق زندگی پر هیجان و پرتنوع و پر زرق و برق بود و ارتباط او با چهرههای برجسته سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در سطح دنیا هم او هر چه بیشتر در معرض توجه رسانهها و مردم قرار میداد.
شخصیت او حتی تحسین ژوزف استالین را هم برانگیخته بود. استالین پس از دیدار با اشرف پهلوی از او خواسته بود تا پیامی
را به برادرش برساند و گفته بود:"اگر او ده نفر مثل شما داشت، لازم نبود نگران چیزی باشد."

او در سال ۱۹۷۷ سوژه یکی از کارهای اندی وارهول، یکی از تاثیرگذارترین هنرمندان قرن بیستم بود که او را با لبهایی به رنگ قرمز براق و موهایی سیاه تصویر کرد.
'پلنگ سیاه
'
'

در همان سال بود که در کن فرانسه، هدف سوء قصد قرار گرفت، دستیار و رانندهاش کشته شدند اما او جان به در برد، او استاد بقا بود، بیدلیل نبود که روزنامهنگاری فرانسوی به او لقب "پلنگ سیاه" داده بود، لقبی که خودش آن را دوست داشت:
"باید اعتراف کنم که این اسم را دوست دارم، و از بعضی جهات این اسم برازنده من است. ذات من مثل پلنگ سرکش، شورشی و با اعتماد به نفس است."
پس از انقلاب ایران، زندگی او به سمت تراژدی بعد از تراژدی میرفت و او این را شاید حس کرده بود:
"اغلب باید تلاش زیادی کنم تا خویشتنداری و آرامش خود را در محیط عمومی حفظ کنم. در واقع دلم میخواست کاش پنجههای پلنگ داشتم و میتوانستم به دشمنان کشورم حمله کنم."
پس از انقلاب ایران، زندگی او به سمت تراژدی بعد از تراژدی میرفت و او این را شاید حس کرده بود:
"اغلب باید تلاش زیادی کنم تا خویشتنداری و آرامش خود را در محیط عمومی حفظ کنم. در واقع دلم میخواست کاش پنجههای پلنگ داشتم و میتوانستم به دشمنان کشورم حمله کنم."

مخالفت او با انقلاب و جمهوری!! اسلامی پنهان نبود و البته بهایش را هم پرداخت، پسرش شهریار شفیق در پاریس کمی بعد از انقلاب ترور شد.کمی بعد برادرش شاه ایران بعلت سرطان درگذشت. اشرف سپس شاهد خودکشی دو فرزند دیگر برادرش بود، لیلا کوچکترین فرزند محمد رضا پهلوی در سال ۲۰۰۱ میلادی در هتلی در لندن، با قرص خواب آور در لندن خودکشی کرد و ده سال بعد علیرضا پهلوی در بوستون خودکشی کرد.
خاطرات شکوه و جلال
اشرف پهلوی پس از انقلاب بیشتر در نیویورک و پاریس و ریویرای فرانسه اقامت داشت و وقتش را با بازی بریج با دوستان، تماشای فیلم و تصاویری از ایران پیش از انقلاب میگذراند:
"شبها وقتی به اتاقم می روم، افکار بسویم هجوم می آورند. تا پنج یا شش صبح خوابم نمیرود، میخوانم، فیلم میبینم و سعی
میکنم به چیزی فکر نکنم اما خاطرات آدم را رها نمیکنند.

او افسوسی از آنچه کرده بود نداشت و اگر زمان به عقب بر می گشت "میخواست دوباره همان کارها را بکند."
"اکنون گذشتهها گذشته، فقط خاطرات مانده، خاطرات پنجاه سال شکوه و جلال."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر