حقایق کنفرانس گوادولوپ
به مناسبت سالگرد تاسیس نظام جبار مذهبی در ایران، که سی واندی سال است سلطۀ نامیمون آخوندیسم بر این کشور را رقم زد، بدنیست اگر یکبار دیگر چگونگی این خیانت تاریخی از سوی عوامل داخلی و خارجی ایران را مورد تحلیل قرار دهیم. صرفنظر از دفاع و جانبداری از حکومت پهلوی، که آنرا در بوجود آمدن شرایط حال حاضر ایران، و قدرت بخشی به یک مشت آخوند بی سواد شیاد همواره مقصر می دانم، هدفم از نگارش این مقاله ابتدا اثبات این موضوعست که خمینی و حلقۀ یاران متحجرش نبودند که حکومت پهلوی را ساقط نمودند، بعد هم ضعف دستگاه سلطنت در تقابل با دخالتهای نابجا و بی ربط دول غربی که موجب خنثی سازی عملیات نجات ایران توسط ارتش گردید. برای آگاهی از واقعیت ماجرا باید ابتدا سراغ گوادولوپ، جزیرهای در غرب اقیانوس اطلس، در دریای کارائیب، جنوب مونتسرات و شمال دومینیکا، که بخشی از کشور فرانسهاست، و کنفرانس سرنوشتساز آن رفت. کنفرانس به میزبانی والری ژیسکاردستن، رئیس جمهور وقت فرانسه و با شرکت جیمی کارتر رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، جیمز کالاهان نخستوزیر بریتانیا، هلموت اشمیت صدراعظم جمهوری فدرال آلمان برگزار شد. قبل از تشکیل کنفرانس گوادولوپ، به منظور یک ارزیابی مجدد از اوضاع، رئیسجمهوری فرانسه مشاور مخصوص و مورد اعتماد خود، میشل پونیاتوسکی را برای سومین بار با هواپیمای مخصوص به تهران فرستاد. پونیاتوسکی در گزارش به ژیسکاردستن نوشت: شاه ایران در نهایت وقار بود، و به اوضاع با روشنبینی مینگریست. اما غمگین، خسته و دیگر نسبت به اوضاع بیتفاوت به نظرم آمد. این گزارش که اخیراً از طریق منابع آمریکایی فاش شده، به تاریخ 26/28 دسامبر سال 1978 یعنی چهل وهشت ساعت قبل از رسمیت انتصاب شاپور بختیاربه نخستوزیری تدوین و به رئیس جمهوری فرانسه تسلیم شده بود. میشل پونیاتوسکی به شاه رسماً اطلاع داده بود که مسأله ایران به نحو قطعی در کنفرانس گوادولوپ حل خواهد شد. محمدرضا پهلوی، که ظاهراً دیگردر مورد آینده خودش امیدی نداشت، نگرانی خود را از مداخله شورویها در امور ایران را، به میشل پونیاتوسکی اظهار داشت و خواستار شد که کنفرانس گودالوپ پیامی به مسکو بفرستد و شورویها را رسماً از مداخله در امور ایران برحذر دارد. شاید شاه سابق ایران هرگز حتا تصورش را هم نمی کرد، که بعد از او این کشور دو دستی از سوی آخوندها به روسیه و چین تقدیم خواهد شد.
برگردیم به کنفرانس گوادولوپ. در این کنفرانس که در روز پنجم ژانویه سال 1979 آغاز شده بود، سرنوشت ایران از سوی چهار کشور رقم خورد و در طی آن قطعیت یافت. به روایتی، رئیس جمهور فرانسه در طی مذاکرات بیش از دیگران به شاه اظهار مخالفت و ضدیت می کرد، و می گفت: اگر شاه در ایران بر سر کار بماند، جوی خون در ایران جاری خواهد شد. کمونیستها هر روز قدرت بیشتری به دست خواهند آورد. افسران آمریکایی مجبور به مداخله خواهند شد. شورویها به این بهانه در ایران دخالت خواهند کرد. باید واشنگتن اندیشه تغییر شاه را در ایران بپذیرد. در حالیکه همۀ جهان شاهد بودند که با حضور خمینی دجال بود که جوی خون در این کشور جاری گشت، و نهایتا آخوندهای اشغال گر برای تقابل با غرب ناچار شدند، به راحتی ایران را در اختیار همان شرقی که ژیسکاردستن از حضورش در ایران وحشت داشت قرار دهند. خود ژیسکاردستن این سخنان را قبول نداشته و نوشته است که: جیمی کارتر نخستین کسی بود که گفت، شاه باید برود، ملت ایران او را نمیخواهد ولی ما، یعنی آمریکاییها، هیچ دلیلی برای نگرانی از این تغییر نداریم. اما رئیس جمهور فرانسه میگوید در جوابش گفتم: فعلا باید از شاه حمایت کرد، حتی اگر تنها و ضعیف است. لااقل اوضاع را با روشنی میبیند و ارتش یعنی تنها قدرت کشور را که بتواند با آخوندها روبه رو شود، در اختیاردارد اما روایات و مدارک رسمی که از آن پس انتشار یافته، نوشته ژیسکاردستن را تأیید نمیکند. جیمی کارتر رئیس جمهور وقت ایالات متحده آمریکا، بعدها در خاطراتش نوشته بود که او درآن جلسه در گوادولوپ، حمایت بسیار اندکی از شاه، از رؤسای سه دولت فرانسه، انگلیس و آلمان مشاهده کرده، و همگی آنها متفقالقول بودهاند که شاه باید در سریعترین زمان ممکن از ایران خارج شود. ویلیام شوکراس هم از خاطرات روزالین کارتر نقل میکند که اشمیت و کالاهان در این جلسه بر موقعیت بسیار ضعیف شاه تأکید داشتهاند.
هر چند که خیلی زود تمام کشورهای غربی حاضر در کنفرانس گوادولوپ باتفاق به گه خوردن افتادند و متوجه شدند که در زمینه بقدرت و حکومت رساندن خمینی در ایران، چه اشتباه بزرگ سیاسی مرتکب شده اند. لذا تلاش نمودند تا هریک گناه را متوجه دیگری نماید. ژیسکار دستن در مصاحبه با روزنامه توس در سال 1377 گفته بود: که تنها کشوری که در این جلسه زنگ خاتمهٔ حکومت شاه را به صدا درآورد، نمایندهٔ آمریکا بود که معتقد بود وقت تغییر رژیم ایران است، بطوریکه همهٔ ما متحیر و متعجب شدیم. چون تا آنجا که ما مطلع بودیم آمریکا پشتیبان حکومت وقت ایران بود. به گفتهٔ او جیمی کارتر در این جلسه اصرار داشت که هیچ امیدی به بقای حکومت شاه نیست، و او از این حکومت حمایت نخواهد کرد، و احتمال برقراری یک حکومت نظامی را میداد، و نخستوزیر انگلیس نیز با کارتر در مورد لزوم خروج شاه از ایران همعقیده بود ولی او و هلموت اشمیت به یک تحول صلحآمیز امید داشته و از نظریه آمریکائیها غافلگیر شده بودند. درهر صورت کنفرانس گودالوپ با اتخاذ تصمیم قطعی چهار دولت بزرگ غربی درباره ایران به پایان رسید. به ژنرال آمریکایی رابرت هویزر معاون فرمانده کل نیروهای پیمان آتلانتیک شمالی مأموریت داده شد که به ایران برود، در خروج شاه از ایران تسریع کند، از مداخله ارتش در بحران جلوگیری نماید و موجبات ورود خمینی را به ایران فراهم آورد. در ملاقاتی با فرستادگان ژیسکاردستن رئیسجمهوری فرانسه، که غالباً نقش واسطه میان خمینی و کارتر را بازی میکرد، خمینی از آنها خواست که از رئیسجمهوری آمریکا بخواهد به هر قیمت که شده از کودتای ارتش ایران جلوگیری کند. خطر مداخله ارتش، با موافقت شاه یا بدون موافقت او، در این روزها بزرگترین نگرانی گروههای ملی مذهبی، دولت کارتر و شخص خمینی بود. طی ملاقاتهای سرّی متعدد، ابراهیم یزدی سخنگو و نماینده خمینی و والتر زیمرمان، وزیر مختار و مستشار سیاسی سفارت آمریکا در پاریس، به بحث در این موضوع می پرداختند.
کتاب مایک اوانس پس از انتشار در آمریکا انعکاس وسیع یافت. در مطبوعات و وسایل ارتباط جمعی مورد بحث و گفتگوهای فراوان شد، اما مقامات آمریکایی تا کنون مفاد آن را تکذیب نکردهاند. در تهران طبق اسناد محرمانۀ سفارت آمریکا، رویه و رفتار دیپلماتهای آن کشور رسماً و علناً در جهت همکاری و پشتیبانی از خمینی بود. تا آنجا که نمایندگان سفارت در جلساتی که برای ترتیب تشریفات ورود خمینی به تهران تشکیل میشد، شرکت میکردند. ژنرال هویزر نه تنها به عنوان نماینده رئیسجمهوری ایالات متحده آمریکا، بلکه در مقام فرستاده مجموع قدرتهای جهان غرب، به ایران رفت و رونوشت تصمیمات کنفرانس گوادلوپ را به همه گروههای مخالف نظیر ملی مذهبی ها که به ملاقاتشان میشتافت، ارائه داد. مأموریتی که به ژنرال هویزر تفویض شده بود، به عکسالعمل شدیدی از جانب ژنرال آلکساندرهگ فرمانده کل نیروهای پیمان آتلانتیک شمالی منتهی شد. دولت آمریکا حتی به خود زحمت آن را نداده بود که فرمانده و رئیس مستقیم هویزر را در جریان این مأموریت قرار دهد. هگ از مقام خود استعفا داد. میدانیم که چندی بعد به سمت وزیر امورخارجه پرزیدنت رنالد ریگان منصوب شد. اندکی بعد، جرج بوش معاون بعدی رئیسجمهور و سپس رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا، شدیداً از مسئولیت آمریکاییها در به قدرت رساندن خمینی انتقاد، و ضمن نکوهش دولت کارتر اظهار داشت که مأموریتی که به ژنرال هویزر به منظور فلج کردن ارتش ایران تفویض شد، یک خطای بزرگ بود. مسافرت هویزر به ایران، بدون اطلاع شاه صورت گرفته بود. او که افسر نیروی هوایی آمریکا بود، مطابق معمول نزد همکاران ایرانی خود در پایگاه دوشانتپه مستقر شده بود. اردشیر زاهدی به شاه توصیه کرد، که دستور دهد ژنرال آمریکایی را به سبب ورود غیر مجاز به خاک ایران جلب، و رسماً از کشور اخراج کنند. محمدرضا پهلوی با این پیشنهاد موافقت نکرد. در حقیقت فرمانروای واقعی ایران در طول این مدت کوتاه، ژنرال هویزر بود که مأموریت داشت ترتیب ورود خمینی را به ایران بدهد. واشنگتن عجله داشت که مرحله اول از دستورالعملی که به ژنرال هویزر داده شده بود، یعنی رفتن شاه از ایران، جامه عمل بپوشاند. تا خلاصه این کار در روز شانزدهم ژانویه سال 1979 انجام شد. در این روز به شهادت یک راوی قابل اعتماد، سفیر ایالات متحده هر پانزده دقیقه به پانزده دقیقه، به کاخ تلفن میزد که بداند آیا شاه رفته است یا نه. به نظر کارشناسان سیاسی جهان، شاه با رفتنش بزرگترین و بدخیمترین اشتباهات زندگی سیاسی خود را مرتکب شده بود.
tohfeyegarmsar.wordpress.com/2016/02/06/حقایق-کنفرانس-گوادولوپ
به مناسبت سالگرد تاسیس نظام جبار مذهبی در ایران، که سی واندی سال است سلطۀ نامیمون آخوندیسم بر این کشور را رقم زد، بدنیست اگر یکبار دیگر چگونگی این خیانت تاریخی از سوی عوامل داخلی و خارجی ایران را مورد تحلیل قرار دهیم. صرفنظر از دفاع و جانبداری از حکومت پهلوی، که آنرا در بوجود آمدن شرایط حال حاضر ایران، و قدرت بخشی به یک مشت آخوند بی سواد شیاد همواره مقصر می دانم، هدفم از نگارش این مقاله ابتدا اثبات این موضوعست که خمینی و حلقۀ یاران متحجرش نبودند که حکومت پهلوی را ساقط نمودند، بعد هم ضعف دستگاه سلطنت در تقابل با دخالتهای نابجا و بی ربط دول غربی که موجب خنثی سازی عملیات نجات ایران توسط ارتش گردید. برای آگاهی از واقعیت ماجرا باید ابتدا سراغ گوادولوپ، جزیرهای در غرب اقیانوس اطلس، در دریای کارائیب، جنوب مونتسرات و شمال دومینیکا، که بخشی از کشور فرانسهاست، و کنفرانس سرنوشتساز آن رفت. کنفرانس به میزبانی والری ژیسکاردستن، رئیس جمهور وقت فرانسه و با شرکت جیمی کارتر رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، جیمز کالاهان نخستوزیر بریتانیا، هلموت اشمیت صدراعظم جمهوری فدرال آلمان برگزار شد. قبل از تشکیل کنفرانس گوادولوپ، به منظور یک ارزیابی مجدد از اوضاع، رئیسجمهوری فرانسه مشاور مخصوص و مورد اعتماد خود، میشل پونیاتوسکی را برای سومین بار با هواپیمای مخصوص به تهران فرستاد. پونیاتوسکی در گزارش به ژیسکاردستن نوشت: شاه ایران در نهایت وقار بود، و به اوضاع با روشنبینی مینگریست. اما غمگین، خسته و دیگر نسبت به اوضاع بیتفاوت به نظرم آمد. این گزارش که اخیراً از طریق منابع آمریکایی فاش شده، به تاریخ 26/28 دسامبر سال 1978 یعنی چهل وهشت ساعت قبل از رسمیت انتصاب شاپور بختیاربه نخستوزیری تدوین و به رئیس جمهوری فرانسه تسلیم شده بود. میشل پونیاتوسکی به شاه رسماً اطلاع داده بود که مسأله ایران به نحو قطعی در کنفرانس گوادولوپ حل خواهد شد. محمدرضا پهلوی، که ظاهراً دیگردر مورد آینده خودش امیدی نداشت، نگرانی خود را از مداخله شورویها در امور ایران را، به میشل پونیاتوسکی اظهار داشت و خواستار شد که کنفرانس گودالوپ پیامی به مسکو بفرستد و شورویها را رسماً از مداخله در امور ایران برحذر دارد. شاید شاه سابق ایران هرگز حتا تصورش را هم نمی کرد، که بعد از او این کشور دو دستی از سوی آخوندها به روسیه و چین تقدیم خواهد شد.
برگردیم به کنفرانس گوادولوپ. در این کنفرانس که در روز پنجم ژانویه سال 1979 آغاز شده بود، سرنوشت ایران از سوی چهار کشور رقم خورد و در طی آن قطعیت یافت. به روایتی، رئیس جمهور فرانسه در طی مذاکرات بیش از دیگران به شاه اظهار مخالفت و ضدیت می کرد، و می گفت: اگر شاه در ایران بر سر کار بماند، جوی خون در ایران جاری خواهد شد. کمونیستها هر روز قدرت بیشتری به دست خواهند آورد. افسران آمریکایی مجبور به مداخله خواهند شد. شورویها به این بهانه در ایران دخالت خواهند کرد. باید واشنگتن اندیشه تغییر شاه را در ایران بپذیرد. در حالیکه همۀ جهان شاهد بودند که با حضور خمینی دجال بود که جوی خون در این کشور جاری گشت، و نهایتا آخوندهای اشغال گر برای تقابل با غرب ناچار شدند، به راحتی ایران را در اختیار همان شرقی که ژیسکاردستن از حضورش در ایران وحشت داشت قرار دهند. خود ژیسکاردستن این سخنان را قبول نداشته و نوشته است که: جیمی کارتر نخستین کسی بود که گفت، شاه باید برود، ملت ایران او را نمیخواهد ولی ما، یعنی آمریکاییها، هیچ دلیلی برای نگرانی از این تغییر نداریم. اما رئیس جمهور فرانسه میگوید در جوابش گفتم: فعلا باید از شاه حمایت کرد، حتی اگر تنها و ضعیف است. لااقل اوضاع را با روشنی میبیند و ارتش یعنی تنها قدرت کشور را که بتواند با آخوندها روبه رو شود، در اختیاردارد اما روایات و مدارک رسمی که از آن پس انتشار یافته، نوشته ژیسکاردستن را تأیید نمیکند. جیمی کارتر رئیس جمهور وقت ایالات متحده آمریکا، بعدها در خاطراتش نوشته بود که او درآن جلسه در گوادولوپ، حمایت بسیار اندکی از شاه، از رؤسای سه دولت فرانسه، انگلیس و آلمان مشاهده کرده، و همگی آنها متفقالقول بودهاند که شاه باید در سریعترین زمان ممکن از ایران خارج شود. ویلیام شوکراس هم از خاطرات روزالین کارتر نقل میکند که اشمیت و کالاهان در این جلسه بر موقعیت بسیار ضعیف شاه تأکید داشتهاند.
هر چند که خیلی زود تمام کشورهای غربی حاضر در کنفرانس گوادولوپ باتفاق به گه خوردن افتادند و متوجه شدند که در زمینه بقدرت و حکومت رساندن خمینی در ایران، چه اشتباه بزرگ سیاسی مرتکب شده اند. لذا تلاش نمودند تا هریک گناه را متوجه دیگری نماید. ژیسکار دستن در مصاحبه با روزنامه توس در سال 1377 گفته بود: که تنها کشوری که در این جلسه زنگ خاتمهٔ حکومت شاه را به صدا درآورد، نمایندهٔ آمریکا بود که معتقد بود وقت تغییر رژیم ایران است، بطوریکه همهٔ ما متحیر و متعجب شدیم. چون تا آنجا که ما مطلع بودیم آمریکا پشتیبان حکومت وقت ایران بود. به گفتهٔ او جیمی کارتر در این جلسه اصرار داشت که هیچ امیدی به بقای حکومت شاه نیست، و او از این حکومت حمایت نخواهد کرد، و احتمال برقراری یک حکومت نظامی را میداد، و نخستوزیر انگلیس نیز با کارتر در مورد لزوم خروج شاه از ایران همعقیده بود ولی او و هلموت اشمیت به یک تحول صلحآمیز امید داشته و از نظریه آمریکائیها غافلگیر شده بودند. درهر صورت کنفرانس گودالوپ با اتخاذ تصمیم قطعی چهار دولت بزرگ غربی درباره ایران به پایان رسید. به ژنرال آمریکایی رابرت هویزر معاون فرمانده کل نیروهای پیمان آتلانتیک شمالی مأموریت داده شد که به ایران برود، در خروج شاه از ایران تسریع کند، از مداخله ارتش در بحران جلوگیری نماید و موجبات ورود خمینی را به ایران فراهم آورد. در ملاقاتی با فرستادگان ژیسکاردستن رئیسجمهوری فرانسه، که غالباً نقش واسطه میان خمینی و کارتر را بازی میکرد، خمینی از آنها خواست که از رئیسجمهوری آمریکا بخواهد به هر قیمت که شده از کودتای ارتش ایران جلوگیری کند. خطر مداخله ارتش، با موافقت شاه یا بدون موافقت او، در این روزها بزرگترین نگرانی گروههای ملی مذهبی، دولت کارتر و شخص خمینی بود. طی ملاقاتهای سرّی متعدد، ابراهیم یزدی سخنگو و نماینده خمینی و والتر زیمرمان، وزیر مختار و مستشار سیاسی سفارت آمریکا در پاریس، به بحث در این موضوع می پرداختند.
کتاب مایک اوانس پس از انتشار در آمریکا انعکاس وسیع یافت. در مطبوعات و وسایل ارتباط جمعی مورد بحث و گفتگوهای فراوان شد، اما مقامات آمریکایی تا کنون مفاد آن را تکذیب نکردهاند. در تهران طبق اسناد محرمانۀ سفارت آمریکا، رویه و رفتار دیپلماتهای آن کشور رسماً و علناً در جهت همکاری و پشتیبانی از خمینی بود. تا آنجا که نمایندگان سفارت در جلساتی که برای ترتیب تشریفات ورود خمینی به تهران تشکیل میشد، شرکت میکردند. ژنرال هویزر نه تنها به عنوان نماینده رئیسجمهوری ایالات متحده آمریکا، بلکه در مقام فرستاده مجموع قدرتهای جهان غرب، به ایران رفت و رونوشت تصمیمات کنفرانس گوادلوپ را به همه گروههای مخالف نظیر ملی مذهبی ها که به ملاقاتشان میشتافت، ارائه داد. مأموریتی که به ژنرال هویزر تفویض شده بود، به عکسالعمل شدیدی از جانب ژنرال آلکساندرهگ فرمانده کل نیروهای پیمان آتلانتیک شمالی منتهی شد. دولت آمریکا حتی به خود زحمت آن را نداده بود که فرمانده و رئیس مستقیم هویزر را در جریان این مأموریت قرار دهد. هگ از مقام خود استعفا داد. میدانیم که چندی بعد به سمت وزیر امورخارجه پرزیدنت رنالد ریگان منصوب شد. اندکی بعد، جرج بوش معاون بعدی رئیسجمهور و سپس رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا، شدیداً از مسئولیت آمریکاییها در به قدرت رساندن خمینی انتقاد، و ضمن نکوهش دولت کارتر اظهار داشت که مأموریتی که به ژنرال هویزر به منظور فلج کردن ارتش ایران تفویض شد، یک خطای بزرگ بود. مسافرت هویزر به ایران، بدون اطلاع شاه صورت گرفته بود. او که افسر نیروی هوایی آمریکا بود، مطابق معمول نزد همکاران ایرانی خود در پایگاه دوشانتپه مستقر شده بود. اردشیر زاهدی به شاه توصیه کرد، که دستور دهد ژنرال آمریکایی را به سبب ورود غیر مجاز به خاک ایران جلب، و رسماً از کشور اخراج کنند. محمدرضا پهلوی با این پیشنهاد موافقت نکرد. در حقیقت فرمانروای واقعی ایران در طول این مدت کوتاه، ژنرال هویزر بود که مأموریت داشت ترتیب ورود خمینی را به ایران بدهد. واشنگتن عجله داشت که مرحله اول از دستورالعملی که به ژنرال هویزر داده شده بود، یعنی رفتن شاه از ایران، جامه عمل بپوشاند. تا خلاصه این کار در روز شانزدهم ژانویه سال 1979 انجام شد. در این روز به شهادت یک راوی قابل اعتماد، سفیر ایالات متحده هر پانزده دقیقه به پانزده دقیقه، به کاخ تلفن میزد که بداند آیا شاه رفته است یا نه. به نظر کارشناسان سیاسی جهان، شاه با رفتنش بزرگترین و بدخیمترین اشتباهات زندگی سیاسی خود را مرتکب شده بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر