ئی میل دریافتی...
در قدیم که ورزش می کردم، هالتر می زدم، حالا دیگر حالش را ندارم، باقیش را می زنم !.
با سلام وتحیات فراوان، از حال و روز این نوجوان دور از وطن پرسیدید، نیک بختانه، روزهای غربت را با تنی چند از هم دندانها که هنوز در قید حیات هستند و متوسط سن آنها از 90 سال فراتر رفته است، گرد هم می آییم و به سبک دایی جان ناپلئون، به حل و فصل مشکلات جهان می پردازیم، و هرماه یا هر دو ماه، به افتخار یکی از دوستان به پا می خیزیم و 5 دقیقه سکوت می کنیم، بیشتر این دوستان به مرض طول عمر گرفتارند و تعدادی هم تأخیر فوت دارند.
اما، در مورد وضع خودم: با گذشت زمان، دیگر جرأت نگاه به آیینه را ندارم، آخرین باری که در آیینه نگاه کردم، خود را نشناختم: قبلاً می گفتم فتبارک الله احسن الخالقین، حسن یوسف دارم. اما حالا به زبان فصیح، به انگلیسی می گویم: شیت.
آن همه موی فرفری مشکی و پُرپشت چه شد؟ اکنون کلّۀ طاس درآفتاب می درخشد و پول سلمانی را صرفه جویی می کنم. از چین و چروک صورت و پیشانی مپرسید که همۀ ی غمم این است که جلالتمآب رئیس جمهوری قبلی ما، چرا از آن همه پولی که صرف ترقه سازی کرده، قدری برای اختراع اتوئی نداده است که چین و چروک صورت و پیشانی و دست ها را صاف و صوف کند؟!.
آن قدر لکه های زرد و قهوه ای مختلف اللّون روی دست و پا نزول اجلال فرمودند که مرا پلنگ صورتی، پلنگ خط و خالی و گل باقلی صدا می کنند. پستی بلندی روی دست و پا و کوتاهی رگها مرا به یاد "هزاردرّه" راه جاجرود میاندازد. به علت غبغب و بوقلمون شدن زیرگلو، پیراهن ترول تک تا زیرگلو می پوشم که معلوم نشود.
اما، چشم ها که هیز بود و چشمک می زد، حالا به علت ماکولا باید برای تشخیص دوستان، ازچند سانتی متری آن ها را ببینم. هرچه قطرۀ چشم هست برای آب مروارید، آب سیاه، ماکولا، استیگما، آب مقطر، آب علی استفاده کنم، و چون چشم چپم ماکولا دارد، همه را به یک چشم نگاه می کنم.
از کیسه های زیر چشم چه عرض کنم: مبلغ زیادی به دلار دادم کیسه ها را صاف و صوف کردند، بدتر شد. به دکتر گفتم: من همه چیز را دوتا می بینم، گفت چه طور مگر؟ گفتم رفتم کنسرت انوشیروان روحانی که پیانو می زد، من هم او و هم ارکستر را دوتا می دیدم. دکتر گفت: شانس آوردی، پول یک بلیط را دادی، حالا دوتا می بینی! حرف هم داری؟
از بس دکتر و بیمارستان رفتم خیال دارم خانه ای نزدیک و دیوار به دیوار بیمارستان و مطب اطباء اجاره کنم، زیرا ساعات روز را بیشتر در مطب ها هستم تا در خانۀ خودم.
نِرس ها از دیدن قیافۀ من درعذابند، یکی از آنان به دنبال سیانور و آرسینیک می گشت که به جای قرص و دوا، به من بدهد تا از شرّ من راحت شود.
سال گذشته، دکترهای معده و کمر و چشم و زانو را بیشتر دیدم تا همسر و بچه ها و نوه ها را. چقدر باید آندوسکوپی، سیگمادوسکوپی و عکس های سینه و معده و روده و کمر و زانو و شانه و ام.آر.آی را گرفت، آلبوم این عکس ها ازآلبوم خانوادگی قطورتر شده است.
نمی دانم گوشت ها و برآمدگی های باسن کجا رفته که حالا مثل تَهِ قابلمه صاف شده است.
قد من که یک وقت همچون قد سرو بود، حالا چنان گوژ شده که کار به عصا و واکر کشیده و باید مرتب به نزد خیاط بروم که شلوار را کوتاه کند، وقتی شلوار می پوشم، به جای کمربند، بند تنبان می بندم که شلوارم نیفتد.
در مورد گوش برای این که مردم نفهمند که من کر هستم، 3200$ دلار دادم یک سمعک ریز کوچک گرفتم که دیده نشود، سمعک آن قدر کوچک و ریز بود که در گوشم گم شد، مجبور شدم 250$ بدهم تا دکتر با پنس دربیاورد .
درجلسات دوستان یا مجالس مهمانی، از ناطق می پرسم: بله آقا، چی گفتید؟ و گاهی الکی سر را تکان می دهم که یعنی حرف های طرف را فهمیدم ولی درحقیقت، نمی فهمیدم.
خدا پدر سازندگان کیسه های پلاستیکی را که به انگلیسی گارد می گویند، بیامرزاد که ادرار بیرون نمی ریزد، حالا مثل بچۀ تازه به دنیا آمده هستم:
مو درسرم نیست، حرف نمی توانم بزنم راه نمی روم و شلوارم را هم خیس می کنم. چند روز پیش رفتم نزد طبیب میزراه (مجاری ادرار) گفتم اقای دکتر: من به حبس البول (شاش بند) دچار شدم، گفت چند سال داری؟ گفتم وارد 96 شدم، گفت: به اندازۀ کافی در عمرت ادرار کرده ای، بس است.
با سلام وتحیات فراوان، از حال و روز این نوجوان دور از وطن پرسیدید، نیک بختانه، روزهای غربت را با تنی چند از هم دندانها که هنوز در قید حیات هستند و متوسط سن آنها از 90 سال فراتر رفته است، گرد هم می آییم و به سبک دایی جان ناپلئون، به حل و فصل مشکلات جهان می پردازیم، و هرماه یا هر دو ماه، به افتخار یکی از دوستان به پا می خیزیم و 5 دقیقه سکوت می کنیم، بیشتر این دوستان به مرض طول عمر گرفتارند و تعدادی هم تأخیر فوت دارند.
اما، در مورد وضع خودم: با گذشت زمان، دیگر جرأت نگاه به آیینه را ندارم، آخرین باری که در آیینه نگاه کردم، خود را نشناختم: قبلاً می گفتم فتبارک الله احسن الخالقین، حسن یوسف دارم. اما حالا به زبان فصیح، به انگلیسی می گویم: شیت.
آن همه موی فرفری مشکی و پُرپشت چه شد؟ اکنون کلّۀ طاس درآفتاب می درخشد و پول سلمانی را صرفه جویی می کنم. از چین و چروک صورت و پیشانی مپرسید که همۀ ی غمم این است که جلالتمآب رئیس جمهوری قبلی ما، چرا از آن همه پولی که صرف ترقه سازی کرده، قدری برای اختراع اتوئی نداده است که چین و چروک صورت و پیشانی و دست ها را صاف و صوف کند؟!.
آن قدر لکه های زرد و قهوه ای مختلف اللّون روی دست و پا نزول اجلال فرمودند که مرا پلنگ صورتی، پلنگ خط و خالی و گل باقلی صدا می کنند. پستی بلندی روی دست و پا و کوتاهی رگها مرا به یاد "هزاردرّه" راه جاجرود میاندازد. به علت غبغب و بوقلمون شدن زیرگلو، پیراهن ترول تک تا زیرگلو می پوشم که معلوم نشود.
اما، چشم ها که هیز بود و چشمک می زد، حالا به علت ماکولا باید برای تشخیص دوستان، ازچند سانتی متری آن ها را ببینم. هرچه قطرۀ چشم هست برای آب مروارید، آب سیاه، ماکولا، استیگما، آب مقطر، آب علی استفاده کنم، و چون چشم چپم ماکولا دارد، همه را به یک چشم نگاه می کنم.
از کیسه های زیر چشم چه عرض کنم: مبلغ زیادی به دلار دادم کیسه ها را صاف و صوف کردند، بدتر شد. به دکتر گفتم: من همه چیز را دوتا می بینم، گفت چه طور مگر؟ گفتم رفتم کنسرت انوشیروان روحانی که پیانو می زد، من هم او و هم ارکستر را دوتا می دیدم. دکتر گفت: شانس آوردی، پول یک بلیط را دادی، حالا دوتا می بینی! حرف هم داری؟
از بس دکتر و بیمارستان رفتم خیال دارم خانه ای نزدیک و دیوار به دیوار بیمارستان و مطب اطباء اجاره کنم، زیرا ساعات روز را بیشتر در مطب ها هستم تا در خانۀ خودم.
نِرس ها از دیدن قیافۀ من درعذابند، یکی از آنان به دنبال سیانور و آرسینیک می گشت که به جای قرص و دوا، به من بدهد تا از شرّ من راحت شود.
سال گذشته، دکترهای معده و کمر و چشم و زانو را بیشتر دیدم تا همسر و بچه ها و نوه ها را. چقدر باید آندوسکوپی، سیگمادوسکوپی و عکس های سینه و معده و روده و کمر و زانو و شانه و ام.آر.آی را گرفت، آلبوم این عکس ها ازآلبوم خانوادگی قطورتر شده است.
نمی دانم گوشت ها و برآمدگی های باسن کجا رفته که حالا مثل تَهِ قابلمه صاف شده است.
قد من که یک وقت همچون قد سرو بود، حالا چنان گوژ شده که کار به عصا و واکر کشیده و باید مرتب به نزد خیاط بروم که شلوار را کوتاه کند، وقتی شلوار می پوشم، به جای کمربند، بند تنبان می بندم که شلوارم نیفتد.
در مورد گوش برای این که مردم نفهمند که من کر هستم، 3200$ دلار دادم یک سمعک ریز کوچک گرفتم که دیده نشود، سمعک آن قدر کوچک و ریز بود که در گوشم گم شد، مجبور شدم 250$ بدهم تا دکتر با پنس دربیاورد .
درجلسات دوستان یا مجالس مهمانی، از ناطق می پرسم: بله آقا، چی گفتید؟ و گاهی الکی سر را تکان می دهم که یعنی حرف های طرف را فهمیدم ولی درحقیقت، نمی فهمیدم.
خدا پدر سازندگان کیسه های پلاستیکی را که به انگلیسی گارد می گویند، بیامرزاد که ادرار بیرون نمی ریزد، حالا مثل بچۀ تازه به دنیا آمده هستم:
مو درسرم نیست، حرف نمی توانم بزنم راه نمی روم و شلوارم را هم خیس می کنم. چند روز پیش رفتم نزد طبیب میزراه (مجاری ادرار) گفتم اقای دکتر: من به حبس البول (شاش بند) دچار شدم، گفت چند سال داری؟ گفتم وارد 96 شدم، گفت: به اندازۀ کافی در عمرت ادرار کرده ای، بس است.
دیگر برای تجزیۀ ادرار به آزمایشگاه نمیروم، شلوار را با پست می فرستم.
پاها واریس دارد و پرانتزی شده است برای این که به رفقا پُز بدهم، می گویم از بس در جوانی اسب سواری کردم، پاهایم پرانتزی شد، ولی حالا خودمانیم درجوانی حتی الاغ هم گیر من نمی آمد.
رفتم نزد طبیب روانشناس، بعد از چند جلسه گفت فایده ندارد، انفت معیوب است. می گوید: پراکنده گویی تو ارثی است و" هاف زیمر" هم داری. بزودی می شود " آلزایمر" در قدیم که ورزش می کردم، هالتر می زدم، حالا دیگر حالش را ندارم، باقیش را می زنم.
پاها واریس دارد و پرانتزی شده است برای این که به رفقا پُز بدهم، می گویم از بس در جوانی اسب سواری کردم، پاهایم پرانتزی شد، ولی حالا خودمانیم درجوانی حتی الاغ هم گیر من نمی آمد.
رفتم نزد طبیب روانشناس، بعد از چند جلسه گفت فایده ندارد، انفت معیوب است. می گوید: پراکنده گویی تو ارثی است و" هاف زیمر" هم داری. بزودی می شود " آلزایمر" در قدیم که ورزش می کردم، هالتر می زدم، حالا دیگر حالش را ندارم، باقیش را می زنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر