۱۳۹۶ بهمن ۲۶, پنجشنبه

روز ولنتاین،
زن بودن و عاشقی در کابل- افغانستان.
در مرکز کابل مغازه‌هایی را دیدم که چند سالی است در این موقع از سال تزیینات خاصی را پشت شیشه‌های آنها می‌توان دید؛ دسته‌‌های گل‌ رز سرخ و سفید، بادکنک‌هایی که شبیه به قلب هستند و جعبه‌های کادویی که با کاغذهای رنگی زیبا بسته‌بندی شده‌اند و روی هم گذاشته شده‌‌اند. بله روز ولنتاین است و حال و هوای عشق در شهر پیچیده.
اما کل این فضا برای لحظه‌‌ای به نظرم عجیب و تخیلی آمد. در یک ماه گذشته کابل شاهد حملات خشونت‌باری بوده که جان دست‌کم صد نفر را گرفته و تعداد بیشتری را هم زخمی کرده. اما کابلی‌ها مثل همیشه به زندگی ادامه می‌دهند. در چند سال اخیر روز ولنتاین برای جوانان تحصیلکرده و طبقه متوسط شهر بهانه‌ای برای جشن گرفتن و عاشقی شده است.
دیدن این تصاویر سوال‌هایی را در ذهنم شکل داد. معنی عشق و عاشقی، این روزها در افغانستان چیست؟
شکی نیست که ما افغان‌ها با این احساس عمیق و انسانی غریبه نیستیم اما با همه این اوصاف مردان ما بلد نیستند که چگونه عشق را ابراز کنند و زنان ما هم اجازه ابراز عشق را ندارند.
زنان افغان اجازه عاشق شدن ندارند. این حقیقت زندگی برای زنان نسل من و زنان نسل مادر و مادربزرگ‌های ما هست و بوده. آیا همیشه اینطور بوده و زنان هرگز اجازه نداشتند ابراز عشق کنند؟ ادبیات و شعرهای ما عکس این موضوع را نشان می‌دهند.
تصمیم گرفتم از زنان جوان کابلی درباره عشق بپرسم، از آنها پرسیدم آیا تا به حال عاشق شده‌اید؟
یکی ازاین زنان که نمی‌خواست هویتش فاش شود و بیش از سی سال سن داشت به من گفت که حدود هشت سال پیش عاشق شده بوده و وقتی مادرش از موضوع باخبر شده به برادرهایش گفته بود او را بکشند، "آنها چند بار به قصد کشتنم به من حمله کردند اما من هربار به اتاقم فرار می‌کردم و کتاب قرآن را برمی‌داشتم و از آنها خواهش می‌کردم به احترام آن کتاب من را نکشند و اجازه دهند زنده بمانم. من زنده ماندم اما تا به این روز هیچ کسی از من درخواست ازدواج نکرده است از نظر همه من برای پسرشان زنی ناپاک هستم."
یک دانشجو به من گفت که وقتی همکلاسی‌هایش باخبر شدند که او عاشق مردی شده با او قطع رابطه کردند و کاملا در انزوا به سر می‌برد.
دانشجویان دیگری می‌گویند که حتی بعد از ازدواج با کسی که عاشقش بوده‌اند هنوز از سوی اطرافیان سرکوفت می‌خورند. یکی از آنها اینگونه برایم توضیح می‌دهد "بعد از ازدواجم خواهر شوهرم به من گفت که من زنی بی‌آبرو هستم چون قبل از ازدواج عاشق برادرش بودم!"
اما وضعیت برای مردان و پسران فرق دارد. مردهای افغان به راحتی درباره دوست‌دختر داشتن صحبت می‌کنند و حتی بعضی اوقات داشتن چند دوست‌دختر را به رخ دوستان خود می‌کشند. اگر روزی اتفاقی بیافتد و رابطه یک مرد با زنی فاش شود خانواده آن مرد از او حمایت می‌کنند اما همان زنی که با او در رابطه بوده متهم می‌شود که آبروی خانواده را برده و مجازات یا حتی کشته می‌شود.
اما هنوز زنانی هستند که با وجود همه خطرات و مشکلات عاشق می‌شوند.
یکی از این زنان می‌گوید: "دوستان من رابطه من را با دوست پسرم تایید نمی‌کنند اما برای من مهم نیست. می‌دانم اگر مادرم روزی بفهمد من را خواهد کشت، او من را متهم به بی آبرو کردن خانواده خواهد کرد. اما عشق ارزش همه این سختی‌ها را دارد. عشق دست خود انسان نیست بلکه اتفاقیست که برایت می افتد."
آن روز بعد از صحبت با این زنان به فکر زنانی افتادم که در زمان‌های دور در ابیات شعرهای ما عشق خود را به معشوقشان فریاد می‌زدند؛ آیا آنها موجوداتی متفاوت از زنان افغان امروز بودند؟ من فکر می‌کنم که جسارت آن زنان هنوز در رگ‌های زنان افغانی که امروز با همه سختی‌ها به خود اجازه عاشق شدن می‌دهند، جاریست.
B B C

هیچ نظری موجود نیست: