۱۳۹۴ مهر ۲۵, شنبه

نام پسر همدانی معدوم و هویت ایرانی.
امروز توی خبرها خواندم نعش .... سردار همدانی در تهران تشییع شد و در این مراسم فرزند وی به نام "وهب" سخنرانی کرد.
واقعا من نمیدانم این جماعت چقدر بی هویت و ضد ایرانی هستند؟
آخه مردک ..... آدم اسم بچه اش را میگذارد وهب؟
خاک ..... با این طرز فکرت.
زمانی که اعراب به ایران یورش بردند و با زور شمشیر اسلام را به ماتحت اجداد ما فرو کردند استفاده از اسامی پارسی ممنوع شد.

 وقتی در تاریخ به نام برخی از دانشمندان ایرانی این دوره برمیخوریم از نام عربی انها تعجب میکنیم. بسیاری از نوشته های اولیه این دانشمندان عربی بود. این وضعیت قرنها ادامه داشت تا کم کم حکومتهای محلی قدرت پیدا گردند و شاهنامه خوانی را در میان مردم ترویج دادند. کم کم نامهای ایرانی در بین مردم زنده شد.
در زمان شاهان صفوی آخوندها به کانون قدرت راه یافتند و در این دوره نامهای امامان شیعه رونق زیادی پیدا کرد.
این وضعیت تا پایان قاجار نیز ادامه داشت.
در دوران مشروطیت افرادی که در اروپا تحصیل کرده بودند به ایران برگشتند و ساز مخالفت با روحانیون شیعه را کوک کردند. این منجر شد به تلاشهایی ولو پراکنده به بازگشت به هویت ایرانی.
در دوره پهلوی ملی گرایی و ایران دوستی جان تازه ای گرفت و اسامی اصیل ایرانی در بین مردم مد شد.
وقتی انقلاب شد و آخوندها قدرت بدست آوردند ایران دوستی تبدیل شد به مقابله با اسلام. قهرمانان ملی ما بجای آریوبرزن و داریوش و کوروش یک مشت تروریست بیسواد خارجی شدند قهرمان.
شیخ فضل الله نوری که یک آدم مرتجع عقب مانده .... بود در <رژیم>  اسلامی اعاده حیثیت شد و یک بزرگراهی در تهران به نام او شد. او کسی بود که محمد علی شاه را تشویق کرد تا برای سرکوبی مشروطه خواهان پای روسها را به ایران باز کند.
مثالهایی از این دست فراوانند.
افرادی نظیر پاسدار حسین همدانی خودشان را ایرانی نمیدانند و به همین دلیل هم اسم فرزندشان را همنام یک چلغوزی میگذارند که در هزار و چهارصد سال پیش پشگل شتر...... میخورده. این شده سمبل این جماعت.
میخواهم از اینجا نتیجه گیری کنم از آنجا که این جماعت و آخوندها هیچگونه تعلق ایرانی و ملی ندارند بنابر این منافع ملی برایشان از ..... اسب حضرت عباس هم بی ارزش تر است. این جماعت منافع ملی را برای بقای نظام مقدسشان قربانی گرده و میکنند.
.balatarin

هیچ نظری موجود نیست: