ایران « آخوندی » و چین:
صادرات اسلامی، واردات " کرونا " .
امیر طاهری
بین چهار تا پنج هزار طلبه علوم دینی چینی در ایران « آخوندی » سرگرم تحصیل هستند.
تعلل « رژیم آخوندی » ایران در پذیرفتن بحران و تعریف خطری که کرونا در برداشته است، بی تردید، یک مسئله سیاسی است-
«کرونا را سیاسی نکنید!» این، شعار تازه رهبران « رژیم آخوندی » است که با توسل به آن، میکوشند تا بیکفایتی نظام حکومتی خود را در اداره بحران بهداشتی جاری به نحوی توجیه کنند. هیچ مسئلهای نیست که سرانجام یک بعد سیاسی نداشته باشد. تعلل « رژیم آخوندی » ایران در پذیرفتن بحران و تعریف خطری که کرونا در برداشته است، بی تردید، یک مسئله سیاسی است.
بین چهار تا پنج هزار طلبه علوم دینی چینی در ایران « آخوندی » سرگرم تحصیل هستند.
تعلل « رژیم آخوندی » ایران در پذیرفتن بحران و تعریف خطری که کرونا در برداشته است، بی تردید، یک مسئله سیاسی است-
«کرونا را سیاسی نکنید!» این، شعار تازه رهبران « رژیم آخوندی » است که با توسل به آن، میکوشند تا بیکفایتی نظام حکومتی خود را در اداره بحران بهداشتی جاری به نحوی توجیه کنند. هیچ مسئلهای نیست که سرانجام یک بعد سیاسی نداشته باشد. تعلل « رژیم آخوندی » ایران در پذیرفتن بحران و تعریف خطری که کرونا در برداشته است، بی تردید، یک مسئله سیاسی است.
ناتوانی « رژیم آخوندی » ایران در بسیج نیروها و منابع لازم برای رویارویی با این خطر نیز یک مسئله سیاسی است. بحران ناشی از کرونا، بار دیگر نشان داد که در « رژیم آخوندی »، آنان که مسئولیت دارند، قدرت ندارند و آنان که قدرت دارند، بدون مسئولیتند.
اما از این بدیهیات ناشی از ساختار عجیب و غریب جمهوری اسلامی ایران که بگذریم، ورود کرونا به ایران در مقیاس وسیع یک جنبه سیاسی دیگر نیز دارد که ناشی از تصمیم راهبردی رژیم برای تبدیل چین به یک منبع مهم حمایت سیاسی و اقتصادی است.
اما یک ارزیابی کوتاه به خوبی نشان میدهد که این تصمیم راهبردی، بیشتر به سود چین بوده است تا ایران. چین که تا سال گذشته بزرگترین واردکننده نفت از ایران بود، به بهانه تحریمهای آمریکایی میلیاردها دلار درآمد ایران از این منبع به دست آورده است.
در حال حاضر چین با پذیرفتن قاچاق دلار به ایران، در مقیاس محدودی میکوشد تا رهبران جمهوری اسلامی ایران را تا حدی راضی نگه دارد. اما نکته اینجاست که ایران سهم خود را از بازار نفت چین، شاید برای همیشه، از دست داده باشد، درحالی که روسیه، عربستان سعودی و تا حدی ایالات متحده، سهم بزرگتری را از آن خود میسازند.
طرحهای بزرگی که تیتر اول روزنامههای تهران را به خود اختصاص میداد، عملی نشدهاند و شاید هرگز عملی نشوند. پس از سه سال مطالعه و مذاکره، چین همچنان از بازسازی نیروهای هستهای اراک دوری میجوید. در زمان حال، از دو نیروگاه هستهای دیگر که قرار بود با سرمایه و تکنولوژی چین در ایران ساخته شود، نیز خبری نیست. کوششهای جمهوری اسلامی ایران برای خرید سلاحهای مدرن از چین نیز همچنان بیثمر مانده است. بهانه پکن این است که قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل فروش اسلحه به ایران را تا پایان سال آینده ممنوع کرده است.
حمایت لفظی از برجام که عملا مردهای متحرک است، برای چین هزینهای ندارد و تنها گروه حجتالاسلام حسن روحانی را خشنود میسازد.
چینیها با رخنه در سراسر بازار ایران، بسیاری از صنایع سبک ایران را عملا از بین بردهاند که از میان آنان میتوان از نساجی نام برد. سازمان گمرک ایران اعلام میکند که ۸۰ درصد از پارچههایی مورد نیاز برای ساختن چادر نماز و روسری در ایران، از چین وارد میشود. براساس برآوردهایی که از سوی مقامات و منابع رسمی عرضه میشود، کوشش چین برای تسلط بر بازار ایران بیش از یک میلیون شغل را در این کشور از بین برده است.
درحالی که چین در لباس دوست و حامی ایران، در واقع، عذر را به جای وفا و دستبرد را به جای اهدا قرار داده است، جمهوری اسلامی ایران در زمینههای گوناگون، با پذیرفتن خطرات بسیار برای خود، کوشیده است تا خواستهای پکن را تا آنجا که میتواند برآورده کند.
یکی از این خواستها این بود که جمهوری اسلامی ایران برای ایجاد شکاف میان مسلمانان چین، وارد میدان شود. براساس برآوردهای غیررسمی بیش از ۶۰ میلیون چینی پیرو دین اسلام هستند. از این ۶۰ میلیون، نزدیک به ۹۰ درصد پیرو مذاهب سنی به ویژه حنفیاند. نزدیک به چهار درصد دیگر پیرو فرقههای صوفی و مذاهبی هستند که در ادبیات اسلامی به نام «افراطیون» شناخته میشوند. برآورد ما از شیعیان اثنیعشری در چین، یعنی مذهب اکثریت ما ایرانیان، بین یک تا یک و نیم درصد است. مسلمانان «هان» نزدیک به ۷۰ درصد از کل آن شمار را به خود اختصاص میدهند. دومین گروه قومی بزرگ، اویغورها هستند که در شینجان چین به سر میبرند و همواره کوشیدهاند هویت قومی و فرهنگی خود را حفظ کنند و در جامعه بزرگ جمهوری خلق، حل نشوند.
مقامات جمهوری خلق چین از سال ۱۹۴۹ میلادی یعنی پس از فتح ترکستان خاوری و نابودی دولت مستقل آن، همواره کوشیدهاند تا اویغورها را رام کنند و موفق نشدهاند. هم اکنون نزدیک به یک میلیون مسلمان اویغور در اردوگاههای «آموزش مجدد»، عملا اسیرند. کوششهای دولت چین برای مهار کردن اسلام در طول چهار دهه تسلط کامل پیروان مائوتسه تونگ در میان مسلمانهای موفقیتهایی به دست آورد، اما در میان مسلمانان اویغور غالبا بینتیجه ماند.
در یک سفر به سیان SIAN، شهری که نقطه آغاز جاده ابریشم بود، در سالهای ۱۹۷۰ میلادی، زمانی که انقلاب بزرگ فرهنگی پرولتاریایی هنوز به پایان نرسیده بود، با گروهی از مسلمانان پنهانی آشنا شدیم که میکوشیدند هویت اسلامی خود را با شگردهای گوناگون حفظ کنند. یکی از آن شگردها این بود که هر یک از سورههای قرآن را یک تن حفظ میکرد و در گردهماییهای پنهانی تلاوت میکرد. این حافظان سورهها، در زمانی که چاپ، انتشار، یا داشتن یک نسخه از قرآن میتوانست به حکم اعدام منجر شود، در حفظ هویت اسلامی مردم خود، البته در مقیاسی محدود، نقش مهمی داشتند.
گروه قومی- دینی دیگری که جمهوری خلق چین نمیتوانست با هویتزدایی و جذب در جامعه بزرگ از میان ببرد، بوداییان تبت بودند و هستند. تبت نیز در ۱۹۴۹ به اشغال جمهوری نوبنیاد خلق چین درآمد، اما هرگز حاضر نشد دین نیاکانی را رها کند و مائوئیسم را به عنوان باوری جدید بپذیرد.
سومین گروه دینی که برای پکن باعث دردسر بوده و هست، مرکب است از مسیحیان که تعدادشان بین ۳۰ تا ۴۰ میلیون تن است؛ با اکثریت کاتولیک و پیرو پاپ. در مقابله با تبتیهای بودایی و مسیحیان، پکن از دو روش بهره گرفته است: نخست، سرکوب بیرحمانه، هر گونه که لازم باشد، و دوم، ایجاد ساختاریهای موازی با ساختارهای رهبری مذهب. مثلا پکن در برابر دالایی لاما، رهبر بوداییان تبتی، یک «دالایی لاما»ی خودی را به میدان فرستاده است با شبکهای از راهبان که زیر کنترل فرهنگی بخش مرکزی حزب کمونیست هستند.
درمقابه با مسیحیان نیز پکن کشیشها و حتی اسقفهای زیر کنترل حزب را در برابر کشیشها و اسقفهای منصوب واتیکان قرارداده است و در عمل، یک کلیسای به اصطلاح چینی را اداره میکند.
در سال ۱۹۹۰ میلادی، پکن به این فکر افتاد که استراتژی مشابهی را برای مهار جامعه مسیحیان چین بهراه اندازد. اما مشکل این بود که مسلمانان، دارای سلسله مراتب صلاحیتی دینی (مانند شبکه دالایی لاما وراهبان تبتی یا واتیکان و کشیشهای تعیین شده از سوی پاپ) نیستند. در همان حال، هیچ یک از کشورهای مسلمان، حتی پاکستان که میتوان گفت نزدیکترین دوست چین است، حاضر نبودند در یک برنامه شکافافکنی میان مسلمانان چینی با پکن همکاری کنند.
در این میان ناگهان جمهوری اسلامی ایران برای ایفای نقش مورد نظر پکن وارد میدان شد. امضای یک پروتکل همکاری فرهنگی در سال ۱۹۹۵، راه را در این زمینه باز کرد.
جمهوری اسلامی ایران امیدوار بود که این برنامه تازه را در چارچوب صدور «انقلاب اسلامی» با تاسیس مراکز مورد نظر خود، از جمله اهل بیت و شعب دانشگاه امام خمینی، در چین اجرا کند؛ چیزی شبیه به برنامههایی که در چند کشور دیگر، به ویژه نیجریه، آغاز شده بود.
پکن، اما به هیچ وجه حاضر نبود که درها را برای تبلیغات خمینیگرایانه باز کند. در عوض، قرار شد که جوانان مسلمان دستچین شده از سوی حزب کمونیست برای تحصیل در رشتههای مربوط به فقه اثنیعشری، به ایران اعزام شوند و در بازگشت، با ارایه یک خوانش متفاوت از اسلام، به کاهش نفوذ علمای سنی، به ویژه در جامعه ایغور، کمک کنند.
امروز براساس برآوردهای غیررسمی، بین چهار تا پنج هزار طلبه علوم دینی چینی در جمهوری اسلامی سرگرم تحصیلند که بیش از نیمی از آنان، در قم به سر میبرند. براساس اطلاعاتی که از قم دریافت میکنیم، هر یک از این طلبههای چینی بین ۲۰۰ تا ۲۵۰ دلار در ماه از روحانیونی که مسئول تربیت آنان هستند، دریافت میکنند. ظاهرا هزینههای زندگی این طلاب نیز از سوی دولت چین تامین میشود.
گزارشهای متعدد از ایران نشان میدهد که کرونا، همراه با بعضی از طلاب چینی که برای گذراندن تعطیلات سال نو به وطنشان رفته بودند، وارد ایران شده است. عرضه بلیتهای ارزان قیمت از سوی دو شرکت هواپیمایی ماهان و معراج، که هر دو ظاهرا متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران هستند، یکی از دلایل شمار بالای مسافران سال نو به چین بود.
این احتمال هست که برخی از مقامات جمهوری اسلامی ایران زود متوجه شده باشند که ورود کرونا به ایران، با افزایش تعداد پروازها از چین بیارتباط نیست. این احتمال نیز هست که مسئله قطع این پروازها یا دستکم قرنطینه طلاب چینی در بازگشت به ایران از بعضی سطوح اداری در تهران مطرح شده باشد. اما مقامات رسمی در جمهوری اسلامی ایران جرات و اختیار رویارویی با صاحبان اصلی قدرت را ندارند و در نتیجه، پروازهای حامل کرونا در بالاترین تعداد برای هفتههای متمادی ادامه یافت.
برنامه اولیه این بود که جمهوری اسلامی ایران نوع مخصوص اسلام خود را به چین صادر کند و به حزب کمونیست آن کشور امکان بدهد که با فرستادن کادرهای اسلامی خود به ایران، همان بلایی را بر سر مسلمانان چینی بیاورد که در مورد بودائیان و مسیحیان دیدهایم. اما آنچه رهبران جمهوری اسلامی ایران فکرش را نکرده بودند، این بود که صدور اسلام خمینیگرایانه به چین، ممکن است واردات مرگ به ایران را در پی داشته باشد.
اما از این بدیهیات ناشی از ساختار عجیب و غریب جمهوری اسلامی ایران که بگذریم، ورود کرونا به ایران در مقیاس وسیع یک جنبه سیاسی دیگر نیز دارد که ناشی از تصمیم راهبردی رژیم برای تبدیل چین به یک منبع مهم حمایت سیاسی و اقتصادی است.
اما یک ارزیابی کوتاه به خوبی نشان میدهد که این تصمیم راهبردی، بیشتر به سود چین بوده است تا ایران. چین که تا سال گذشته بزرگترین واردکننده نفت از ایران بود، به بهانه تحریمهای آمریکایی میلیاردها دلار درآمد ایران از این منبع به دست آورده است.
در حال حاضر چین با پذیرفتن قاچاق دلار به ایران، در مقیاس محدودی میکوشد تا رهبران جمهوری اسلامی ایران را تا حدی راضی نگه دارد. اما نکته اینجاست که ایران سهم خود را از بازار نفت چین، شاید برای همیشه، از دست داده باشد، درحالی که روسیه، عربستان سعودی و تا حدی ایالات متحده، سهم بزرگتری را از آن خود میسازند.
طرحهای بزرگی که تیتر اول روزنامههای تهران را به خود اختصاص میداد، عملی نشدهاند و شاید هرگز عملی نشوند. پس از سه سال مطالعه و مذاکره، چین همچنان از بازسازی نیروهای هستهای اراک دوری میجوید. در زمان حال، از دو نیروگاه هستهای دیگر که قرار بود با سرمایه و تکنولوژی چین در ایران ساخته شود، نیز خبری نیست. کوششهای جمهوری اسلامی ایران برای خرید سلاحهای مدرن از چین نیز همچنان بیثمر مانده است. بهانه پکن این است که قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل فروش اسلحه به ایران را تا پایان سال آینده ممنوع کرده است.
حمایت لفظی از برجام که عملا مردهای متحرک است، برای چین هزینهای ندارد و تنها گروه حجتالاسلام حسن روحانی را خشنود میسازد.
چینیها با رخنه در سراسر بازار ایران، بسیاری از صنایع سبک ایران را عملا از بین بردهاند که از میان آنان میتوان از نساجی نام برد. سازمان گمرک ایران اعلام میکند که ۸۰ درصد از پارچههایی مورد نیاز برای ساختن چادر نماز و روسری در ایران، از چین وارد میشود. براساس برآوردهایی که از سوی مقامات و منابع رسمی عرضه میشود، کوشش چین برای تسلط بر بازار ایران بیش از یک میلیون شغل را در این کشور از بین برده است.
درحالی که چین در لباس دوست و حامی ایران، در واقع، عذر را به جای وفا و دستبرد را به جای اهدا قرار داده است، جمهوری اسلامی ایران در زمینههای گوناگون، با پذیرفتن خطرات بسیار برای خود، کوشیده است تا خواستهای پکن را تا آنجا که میتواند برآورده کند.
یکی از این خواستها این بود که جمهوری اسلامی ایران برای ایجاد شکاف میان مسلمانان چین، وارد میدان شود. براساس برآوردهای غیررسمی بیش از ۶۰ میلیون چینی پیرو دین اسلام هستند. از این ۶۰ میلیون، نزدیک به ۹۰ درصد پیرو مذاهب سنی به ویژه حنفیاند. نزدیک به چهار درصد دیگر پیرو فرقههای صوفی و مذاهبی هستند که در ادبیات اسلامی به نام «افراطیون» شناخته میشوند. برآورد ما از شیعیان اثنیعشری در چین، یعنی مذهب اکثریت ما ایرانیان، بین یک تا یک و نیم درصد است. مسلمانان «هان» نزدیک به ۷۰ درصد از کل آن شمار را به خود اختصاص میدهند. دومین گروه قومی بزرگ، اویغورها هستند که در شینجان چین به سر میبرند و همواره کوشیدهاند هویت قومی و فرهنگی خود را حفظ کنند و در جامعه بزرگ جمهوری خلق، حل نشوند.
مقامات جمهوری خلق چین از سال ۱۹۴۹ میلادی یعنی پس از فتح ترکستان خاوری و نابودی دولت مستقل آن، همواره کوشیدهاند تا اویغورها را رام کنند و موفق نشدهاند. هم اکنون نزدیک به یک میلیون مسلمان اویغور در اردوگاههای «آموزش مجدد»، عملا اسیرند. کوششهای دولت چین برای مهار کردن اسلام در طول چهار دهه تسلط کامل پیروان مائوتسه تونگ در میان مسلمانهای موفقیتهایی به دست آورد، اما در میان مسلمانان اویغور غالبا بینتیجه ماند.
در یک سفر به سیان SIAN، شهری که نقطه آغاز جاده ابریشم بود، در سالهای ۱۹۷۰ میلادی، زمانی که انقلاب بزرگ فرهنگی پرولتاریایی هنوز به پایان نرسیده بود، با گروهی از مسلمانان پنهانی آشنا شدیم که میکوشیدند هویت اسلامی خود را با شگردهای گوناگون حفظ کنند. یکی از آن شگردها این بود که هر یک از سورههای قرآن را یک تن حفظ میکرد و در گردهماییهای پنهانی تلاوت میکرد. این حافظان سورهها، در زمانی که چاپ، انتشار، یا داشتن یک نسخه از قرآن میتوانست به حکم اعدام منجر شود، در حفظ هویت اسلامی مردم خود، البته در مقیاسی محدود، نقش مهمی داشتند.
گروه قومی- دینی دیگری که جمهوری خلق چین نمیتوانست با هویتزدایی و جذب در جامعه بزرگ از میان ببرد، بوداییان تبت بودند و هستند. تبت نیز در ۱۹۴۹ به اشغال جمهوری نوبنیاد خلق چین درآمد، اما هرگز حاضر نشد دین نیاکانی را رها کند و مائوئیسم را به عنوان باوری جدید بپذیرد.
سومین گروه دینی که برای پکن باعث دردسر بوده و هست، مرکب است از مسیحیان که تعدادشان بین ۳۰ تا ۴۰ میلیون تن است؛ با اکثریت کاتولیک و پیرو پاپ. در مقابله با تبتیهای بودایی و مسیحیان، پکن از دو روش بهره گرفته است: نخست، سرکوب بیرحمانه، هر گونه که لازم باشد، و دوم، ایجاد ساختاریهای موازی با ساختارهای رهبری مذهب. مثلا پکن در برابر دالایی لاما، رهبر بوداییان تبتی، یک «دالایی لاما»ی خودی را به میدان فرستاده است با شبکهای از راهبان که زیر کنترل فرهنگی بخش مرکزی حزب کمونیست هستند.
درمقابه با مسیحیان نیز پکن کشیشها و حتی اسقفهای زیر کنترل حزب را در برابر کشیشها و اسقفهای منصوب واتیکان قرارداده است و در عمل، یک کلیسای به اصطلاح چینی را اداره میکند.
در سال ۱۹۹۰ میلادی، پکن به این فکر افتاد که استراتژی مشابهی را برای مهار جامعه مسیحیان چین بهراه اندازد. اما مشکل این بود که مسلمانان، دارای سلسله مراتب صلاحیتی دینی (مانند شبکه دالایی لاما وراهبان تبتی یا واتیکان و کشیشهای تعیین شده از سوی پاپ) نیستند. در همان حال، هیچ یک از کشورهای مسلمان، حتی پاکستان که میتوان گفت نزدیکترین دوست چین است، حاضر نبودند در یک برنامه شکافافکنی میان مسلمانان چینی با پکن همکاری کنند.
در این میان ناگهان جمهوری اسلامی ایران برای ایفای نقش مورد نظر پکن وارد میدان شد. امضای یک پروتکل همکاری فرهنگی در سال ۱۹۹۵، راه را در این زمینه باز کرد.
جمهوری اسلامی ایران امیدوار بود که این برنامه تازه را در چارچوب صدور «انقلاب اسلامی» با تاسیس مراکز مورد نظر خود، از جمله اهل بیت و شعب دانشگاه امام خمینی، در چین اجرا کند؛ چیزی شبیه به برنامههایی که در چند کشور دیگر، به ویژه نیجریه، آغاز شده بود.
پکن، اما به هیچ وجه حاضر نبود که درها را برای تبلیغات خمینیگرایانه باز کند. در عوض، قرار شد که جوانان مسلمان دستچین شده از سوی حزب کمونیست برای تحصیل در رشتههای مربوط به فقه اثنیعشری، به ایران اعزام شوند و در بازگشت، با ارایه یک خوانش متفاوت از اسلام، به کاهش نفوذ علمای سنی، به ویژه در جامعه ایغور، کمک کنند.
امروز براساس برآوردهای غیررسمی، بین چهار تا پنج هزار طلبه علوم دینی چینی در جمهوری اسلامی سرگرم تحصیلند که بیش از نیمی از آنان، در قم به سر میبرند. براساس اطلاعاتی که از قم دریافت میکنیم، هر یک از این طلبههای چینی بین ۲۰۰ تا ۲۵۰ دلار در ماه از روحانیونی که مسئول تربیت آنان هستند، دریافت میکنند. ظاهرا هزینههای زندگی این طلاب نیز از سوی دولت چین تامین میشود.
گزارشهای متعدد از ایران نشان میدهد که کرونا، همراه با بعضی از طلاب چینی که برای گذراندن تعطیلات سال نو به وطنشان رفته بودند، وارد ایران شده است. عرضه بلیتهای ارزان قیمت از سوی دو شرکت هواپیمایی ماهان و معراج، که هر دو ظاهرا متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران هستند، یکی از دلایل شمار بالای مسافران سال نو به چین بود.
این احتمال هست که برخی از مقامات جمهوری اسلامی ایران زود متوجه شده باشند که ورود کرونا به ایران، با افزایش تعداد پروازها از چین بیارتباط نیست. این احتمال نیز هست که مسئله قطع این پروازها یا دستکم قرنطینه طلاب چینی در بازگشت به ایران از بعضی سطوح اداری در تهران مطرح شده باشد. اما مقامات رسمی در جمهوری اسلامی ایران جرات و اختیار رویارویی با صاحبان اصلی قدرت را ندارند و در نتیجه، پروازهای حامل کرونا در بالاترین تعداد برای هفتههای متمادی ادامه یافت.
برنامه اولیه این بود که جمهوری اسلامی ایران نوع مخصوص اسلام خود را به چین صادر کند و به حزب کمونیست آن کشور امکان بدهد که با فرستادن کادرهای اسلامی خود به ایران، همان بلایی را بر سر مسلمانان چینی بیاورد که در مورد بودائیان و مسیحیان دیدهایم. اما آنچه رهبران جمهوری اسلامی ایران فکرش را نکرده بودند، این بود که صدور اسلام خمینیگرایانه به چین، ممکن است واردات مرگ به ایران را در پی داشته باشد.
independent
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر