۱۳۹۲ اسفند ۱۸, یکشنبه

سال‌گرد شکست بزرگ مردم ایران را جز تسلیت نمی‌توان گفت.

۳۵ سال پیش، در ساعات اول بامدادی، جلوی تلویزیون نشسته بودم و با هیجان منتظر دیدن ورود «امام» به میهن، در دل خود دعا می‌کردم که اتفاقی برای هواپیمای خمینی نیافتد. خیال می‌کردم الان است که یک موشک زمین به هوا، هواپیما را هدف قرار دهد و ... یکی از دوستان خانوادگی که با وزیر دادگستری کابینه بختیار رفاقتی دیرینه داشت، گفته بود که بختیار نمی‌خواهد از خمینی «امام حسین شهید» ساخته شود، در نتیجه ورود او به ایران بدون دردسر خواهد بود. اما من ۹ ساله نگران بودم. هر از گاهی نمای سالن فرودگاه مهرآباد را می‌دیدم که انگاری آیت‌الله طالقانی آن دور دورها دیده می‌شد. خمینی هم آمد، افرادی که در پرواز ار فرانس اطرافش بودند یکی یکی محو شدند و رفتند. قطب‌زاده، مترجم «هیچ»، خودش «هیچ» شد و به بقیه فرزندان خورده شده انقلاب پیوست. یک خمینی آمد و هزاران هزار نفر کشته شدند، میلیون‌ها ایرانی با استعداد، از ایران رفتند و ثروتی بر باد رفت. چپ‌های همراهی کننده خمینی و توجیه کننده خشونت‌ها، دسته دسته گرفتار شدند و یکی یکی مقهور قدرت دادگاه انقلاب...
امروز، بعد از ۳۵ سال به خودمان نگاهی بیاندازیم و ببینیم چه به‌دست آمده و چه از دست رفته...
انقلابی که به شهادت آمار و ارقام، اقتصاد و اعتبار* ایران را ذلیل و خوار کرده است.
مدیرانی که با نابود کردن منابع میهن، مدیریت آموختند؛ مدیریت نابودی.
به جای این‌که اعتماد حاکمان و دولت‌های اطراف را جلب کنیم، دشمن ساختیم. یک عراق دشمن خونی شد و کشورهای دیگر هم تامین کننده سلاح و نیازش.
در سال ۵۹، این عراق بود که به ما حمله کرد، اما تحریک دولت عراق از سوی یاران خمینی را نمی‌توان نادیده گرفت. چرا باید صدام از دادن امکاناتی هرچند ناچیز به هدایت‌گران کودتای نوژه استقبال می‌کرد؟ لابد آقای سید محمود دعایی می‌تواند بهتر از همه توضیح دهد، اما آیا کسی هست که با دقت دلایل را بررسی کند؟
۳۴ سال پیش، گروهی دانشجوی کم طاقت هدایت شدنی، از دیوار سفارت آمریکا بالا رفتند و آیت‌الله خمینی هم با کمک یاران خط امامی‌اش، گروگان‌گیری را تا زمانی طول داد که ریگان به کاخ سفید برود.
وقتی می‌شنوی که تیمسار اویسی یک هفته پیش از جنگ به نیویورک رفته تا به عبارتی چراغ سبز حمله عراق را هم بگیرد، آن هم از آمریکا که دیپلمات‌هایش در ایران اسیرند، می‌فهمی که همه شرایط و مسائل، دست به دست هم دادند تا نکبتی طولانی چون جنگ بر ایران سایه افکند.
جنگی علیه ایران و ایرانی در جریان بود و بسیاری از کشورهای جهان به واسطه سیاست‌های پیرمرد جماران نشین، که عاقل‌ترها را خانه‌نشین کرده بود و سگ‌های انقلابی‌اش را آزاد، حقوق مردم ایران را نادیده می‌گرفتند. البته مردمی که بیشترشان، ولایت یک جانی را پذیرفته بودند.
بسیاری از مردم، اعدام فرزندان و جوانان را نادیده گرفتند و برای قاتل میهن در خرداد ۶۸ گریستند.
جنگ، اقتصاد بر جای مانده از قبل را بلعید، و سازندگان بعد از جنگ، منابع را به نفع خود بلعیدند.
رفسنجانی و یارانش، فسادی را بر کشور سوار کرد که اینک هر سپاهی و اطلاعاتی، گرفتن سهمی از ثروت مملکت را حق خود می‌داند.
وقتی می‌خوانم که یک وزیر نزدیک به ۳۰۰ میلیون دلار ثروت دارد، تعجب نمی‌کنم. وزیری بازمانده از دوران سازندگی که مدیر برنامه‌های روحانی هم بود....
برنامه هسته‌ای را چه کسی آغاز کرد؟ چه کسی ساکت ماند و چه کسانی در تداومش کوشیدند؟
نتایج پافشاری بر روی این برنامه پرهزینه چه بود؟
هر چه بود، دیدن عکس‌های مردم گرسنه که در صف‌های طولانی به دنبال یک «سبد کالا» بودند، دل هر دل‌سوزی را به درد می‌آورد.
کجا بودیم، به کجا رسیدیم، و به کجا خواهیم رفت؟
امروز وقتی روحانی چنان از وزارت اطلاعات مطلوبش سخن می‌گوید که قرار است سرپناه ستم‌دیدگان شود، بیشتر می‌ترسم. لابد بند ۲۰۹ زندان اوین هم می‌شود سوئیت هتل پذیرایی کننده از ستم دیدگان. فیلم شورای سرپرستی سیمای جمهوری اسلامی در اوائل انقلاب را که می‌بینم و «دکتر» روحانی دروغین دارد از طرح‌ها و برنامه حرف می‌زند و این همه سال نتیجه‌اش را لمس کرده‌ایم، تنم می‌لرزد.
گمانم اگر روح داریوش کبیر امروز بیدار شود و ایران را ببیند که دروغ و دغل چنان بر آن حاکم شده که مردمان از ترس دیگران، به دروغ‌گو پناه می‌برند، خواهد نالید از دعایش که برآورده نشده و سرزمینش که اسیر به آبی و تهدید جنگ و سرشار از دروغ است.
ای کاش در سال ۵۷، نوای «همراه شو»ی شجریان شنیده نمی‌شد.
مردم واقعیت را باور می‌کردند و می‌فهمیدند که علی شریعتی «شهید» نشده و فرزند خمینی نیز توسط شاه از دنیا نرفته.
نتیجه انقلابی که بر دروغ بنا شده، جز نیستی و پستی نیست. رییس جمهوری که از روز اول دروغ گفته و با دروغ رشد کرده و از ساختار امنیتی رژیم به این‌جا رسیده، ترسناک‌تر از خیلی‌های دیگر است، چون می‌فریبد. و کسی هم که بخواهد فریب بخورد را چه باید گفت؟ منتظر منجی بنشیند؟ وقتی نمی‌خواهد از مغزش استفاده کند، حتما اسیر باقی خواهد ماند. اسیر دروغ و امید واهی و بی‌تدبیری.
سال‌گرد شکست بزرگ مردم ایران را جز تسلیت نمی‌توان گفت
khodnevis.org


هیچ نظری موجود نیست: