۱۳۹۹ آبان ۲۵, یکشنبه

ناسا از احتمال وجود ۳۰۰ میلیون سیاره قابل سکونت خبر داد.
تاکنون بیش از ۴۵۰۰ سیاره فراخورشیدی کشف شده است که تصور می‌شد تنها بخش کوچکی از آنها قابل سکونت باشد؛ ولی پژوهش‌های علمی جدید، خلاف این نظریه را ثابت می‌کند.
به گزارش تارنمای شبکه خبری «فاکس»، ناسا می‌گوید که احتمالاً امکان‌ زندگی در بیش از ۳۰۰ میلیون سیاره وجود دارد.
پژوهشگران با بررسی‌‌ داده‌های تلسکوپ فضایی کپلر به این‌ نتیجه رسیده‌اند که در مدار نیمی از ستاره‌هایی که دمایی مشابه خورشید دارند (بیشتر یا کمتر تا ۱۵۰۰ درجه فارنهایت) ممکن است سیاره‌هایی سنگی در گردش باشند که روی سطح آنها آب مایع وجود دارد.
به گفته استیو برانسون، نویسنده ارشد این پژوهش علمی، تلسکوپ کپلر در گذشته وجود میلیون‌ها سیاره را تأیید کرده بود، و داده‌های جدید نشان می‌دهد که احتمالا تعداد زیادی از آنها سنگی و قابل سکونت هستند.
او در بیانیه‌ای که در این‌ رابطه منتشر شد، با اشاره به این که هنوز نتایج این پژوهش‌ نهایی نیست و آب به تنهایی فقط یکی از عوامل مورد نیاز زندگی در سیاره است، گفت که محاسبات آنها نشان می‌دهد که این جهان‌ها نقاط مشترک زیادی دارند.
سازمان هوانوردی و فضایی آمریکا با «ناسا»، تلسکوپ فضایی کپلر را برای پژوهش‌های علمی در سال ۲۰۰۹ به فضا پرتاب کرد.
این تلسکوپ که تصاویر شگفت‌انگیزی از کهکشان گرفت و آگاهی‌های ارزشمندی را در اختیار پژوهشگران قرار داد، پس از اتمام سوخت در سال ۲۰۱۸ بازنشسته شد.
این پژوهش جدید که قرار است در «ژورنال ستاره‌شناسی» منتشر شود، به بررسی رابطه بین دمای ستاره و نوری که یک سیاره در حال گردش در مدار آن جذب می‌کند، پرداخته است.
راوی کوپاراپو، یکی از نویسندگان این پژوهش، می‌گوید، دانشمندان می‌دانستند که قابلیت سکونت فقط براساس فاصله فیزیکی یک ستاره از سیاره دیگر تعریف می‌شود، اما دمای لازم فرضیه‌های گوناگونی را مطرح می‌کرد.
زمین
زمین به دلیل فاصله مناسب از خورشید، و خورشید به دلیل دمای مناسب، الگوی ایده‌آل دانشمندان برای کشف ستاره‌ها و سیاره‌های مشابهی در کهکشان هستند.
نویسندگان این پژوهش باور دارند که حداقل ۴ سیاره فراخورشیدی قابل سکونت در فاصله ۲۰ تا ۳۰ سال نوری از زمین وجود دارند.
یک‌ سال نوری که مقیاس سنجش فاصله در فضا محسوب می‌شود، تفریبأ ۶ هزار میلیارد مایل (بیش از ۹ هزار میلیارد کیلومتر) است.
به گفته استیو برانسون، یافته‌های آنها نتیجه یک پژوهش اجمالی بسیار مختصر در فرای منظومه شمسی است.
او در ادامه یادآور می‌شود: «کهکشان ما، بسیار جذاب است و دنیاهای جذابی دارد، که برخی از آنها ممکن است تفاوت زیادی با دنیای ما نداشته باشد.»
نتایج پژوهش‌های گروه دیگری از دانشمندان در ماه اکتبر، از احتمال وجود ۲۴ سیاره بالقوه «قابل سکونت» را که ممکن است شرایط مناسبی برای زندگی داشته باشند، خبر داده بود.
* V O A

۱۳۹۹ آبان ۲۴, شنبه


زمستون بود و اخونده از شیراز حرکت میکنه بره یاسوج
نزدیکای یاسوج ماشینش خراب میشه یه کامیون سوارش میکنه چند دقیقه که میرن کامیون پنچر میشه!
راننده پیاده میشه لاستیک عوض کنه میبینه خیلی سرده میاد بالا در یه شیشه رو باز میکنه دو قلوب میخوره وپیراهنشو در میاره میره پایین و مشغول میشه!.
اخونده نگاه میکنه میبینه راننده توی برفها داره عرق میکنه و اون توی ماشین با کلی لباس داره میلرزه از راننده میپرسه مگه تو سردت نمیشه ؟
راننده میگه : رازش توی اون شیشه هست که خوردم!
اخونده میگه : مگه چی داخلشه ؟
راننده میگه : عرق!
اخونده میگه : بده منم بخورم از سرما مردم!
راننده میگه : مگه شما نمیگید که پیغمبر خوردنش رو حرام کرده ؟
اخونده میگه : پیغمبر خوردنش رو توی گرمای عربستان حرام کرده نه سرمای یاسوج :))
*balatarin

۱۳۹۹ آبان ۱۱, یکشنبه

کالج الکترال چیست و چگونه می‌تواند نامزد بازنده رای مردمی در آمریکا را برنده انتخابات کند؟
انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده و کالج الکترال .
وقتی کلمه دموکراسی را می‌شنویم معمولا انتخاباتی در ذهنمان تداعی می‌شود که در آن نامزدی که بیشترین رای را کسب کرده باشد پیروز انتخابات است اما انتخابات ریاست‌ جمهوری ایالات متحده آمریکا به نحوی است که ممکن است شخصی که بیشترین رای مردمی را کسب کرده، بازنده انتخابات شود!.
اما این امر چگونه اتفاق می‌افتد؟.
در آمریکا رای دهنده‌ها به طور مستقیم رئیس جمهور را انتخاب نمی‌کنند. در عوض سیستم کالج الکترال سرنوشت انتخابات ایالات متحده را مشخص می‌کند و برنده آن بر برنده اکثریت آرای مردم غلبه می‌کند.
سیستم کالج الکترال از کجا آمده و چطور کار می‌کند؟
وقتی قانون اساسی آمریکا در سال ۱۷۸۷ نوشته می‌شد، بنیانگذاران ایالات متحده برای پیدا کردن روش انتخاب رئیس جمهور دچار شک و تردید بودند. آنها دو نگرانی داشتند:
رئیس جمهور قدرت بی‌اندازه کسب کند.
ممکن است که اکثریت، الزاما نامزد مناسب را انتخاب نکند.
در نهایت تصمیم بر این شد که هر ایالت از طریق هیات انتخاب‌ کنندگان، در مورد انتخاب رئیس جمهور تصمیم بگیرد.
۵۳۸ انتخاب‌کننده، کالج الکترال را تشکیل می‌دهند. هر ایالت آمریکا بر اساس جمعیتش تعداد مشخصی عضو در کالج الکترال دارد و هر کدام از آنها می‌توانند به یک نامزد رای بدهند.
برای مثال کالیفرنیا ۵۵ رای و وایومینگ ۳ رای در کالج الکترال دارند، این در حالی است که جمعیت کالیفرنیا ۶۸ برابر جمعیت وایومینگ است.
معمولا انتخاب‌کنندگان هر ایالت پس از شمارش آراء باید به نامزدی رای بدهند که بیشترین رای مردمی را در آن ایالت کسب کرده است. پس نامزدی که رای مردمی مثلا پنسیلوانیا را کسب کند، برنده هر ۲۰ رای الکترال این ایالت می‌شود.
اما چرا ۵۳۸ رای اکترال؟
این تعداد کل نمایندگان مجلس نمایندگان آمریکا به اضافه سناتورهای مجلس سنا است اما سه رای باقیمانده هم متعلق به پایتخت یعنی واشنگتن است که داخل هیچ ایالتی نیست.
 در نهایت نامزد برنده این انتخابات باید حداقل ۲۷۰ رای الکترال به دست بیاورد.
ایالات متحده دو حزب اصلی دارد: حزب متمایل به چپ دموکرات‌ با رنگ آبی و محافظه‌کاران جمهوری‌خواه با رنگ قرمز. بسیاری از ایالت‌ها به خاطر تعداد زیاد طرفداران یک حزب کاملا آبی و کاملا قرمز محسوب می‌شوند.
رای ایالت‌های کالیفرنیا، نیویورک و کنتیکت معمولا برای دموکرات‌هاست ولی ویرجنیای غربی، آلاباما و آیداهو اغلب به جمهوریخواهان رای داده‌اند.
نامزدهای دو طرف از رای غالب ایالت‌های هوادار خود خبر دارند و معمولا در آنها تجمع انتخاباتی برگزار نمی‌کنند. در عوض روی ایالت‌هایی تمرکز می‌کنند که به ایالت‌های چرخشی یا ایالت‌های در نوسان مشهورند. رای این ایالت‌ها ممکن است هر بار به نفع یک حزب تغییر کند.
فلوریدا، پنسیلوانیا، ویسکانسن، میشیگان، اوهایو و آریزونا جزو این ایالت‌ها هستند و پیروزی در آنها مهمترین راه کسب ۲۷۰ رای الکترال است.
البته سیستم الکترال معمولا به خاطر احتمال در نظر نگرفتن همه آرا مورد انتقادات بسیاری قرار گرفته است. در برخی موارد همین سیستم باعث شده است که نامزد ریاست جمهوری با کسب رای الکترال و با وجود رای مردمی کمتر برنده انتخابات شود.
 برای مثال در انتخابات سال ۲۰۱۶، دونالد ترامپ ۳۰۴ رای الکترال کسب کرد در حالی که رای مردمی هیلاری کلینتون ۳ میلیون بیشتر از او بود.
بسیاری خواهان تغییر این سیستم انتخاباتی هستند. اما برای انجام این کار لازم است که کنگره یک متمم دیگر به قانون اساسی آمریکا اضافه کند و بعید به نظر می‌آید که سناتورها و نماینده‌های کنگره از دو حزب بر سر این موضوع توافق کنند.
*یورونیو

۱۳۹۹ مهر ۲۳, چهارشنبه

چهار بیماری همه‌گیر که تاریخ بشر را تغییر داد
همه‌گیری جهانی کووید۱۹ علاوه بر بیماری و مرگ و میر، مشکلات زیادی را - از جمله تعطیلی شهرها، فاصله‌گیری اجتماعی، کمبود برخی از کالاها، زیان اقتصادی، و و حتی درگیری‌های سیاسی - به دنبال آورده است.
ولی این نخستین بار در تاریخ نیست که بشر ناچار شده است با چنین مشکلاتی مقابله کند.

زندگی در دوران بیماری‌های همه‌گیر - از جمله طاعون سیاه در قرون وسطی و شیوع وسیع آنفلوآنزا در سال ۱۹۱۸ - شرایطی مشابه امروز، و حتی بسیار بدتر از آن، را به همراه داشت.
مجله «دیسکاور» به چهار همه‌گیری جهانی عمده در تاریخ مکتوب بشر و تاثیر آنها بر زندگی مردم، اشاره کرده است.
مرگ سیاه
طاعون سیاه، یا مرگ سیاه، که ظاهراً در اواسط قرن ۱۴ میلادی از نقطه‌ای در آسیا آغاز شد، به عنوان یکی از مرگبارترین و ویرانگرترین بیماری‌های همه‌گیر در تاریخ جهان ثبت شده است. این همه‌گیری در سال ۱۳۴۷ میلادی به شبه‌جزیره کریمه رسید. گمان می‌رود این بیماری - که باکتری آن روی پوست کَک‌های (حشرات بسیار کوچک) موجود لا‌به‌لای موی موش‌ها زندگی می‌کرد - به سایر نقاط اروپا و شمال آفریقا منتقل شد. اولین شیوع این بیماری حدود یک سوم تا دو سوم جمعیت اروپا در آن زمان - که حدود ۷۵ میلیون تا ۲۰۰ میلیون نفر بوده است - را از بین برد. این در حالی است که موج‌های مکرر شیوع این بیماری در برخی از نقاط جهان تا قرن‌ها ادامه داشت.
فیلیپ اسلاوین، استادیار تاریخ اقلیمی و قرون وسطی در دانشگاه استیرلینگ بریتانیا، می‌گوید: «آن [مرگ سیاه] واقعا چیزی بود که کووید۱۹ را در ابعادی نسبتاً ناچیز قرار می‌دهد.»
مرگ سیاه باعث آشفتگی‌های زیادی در جوامع اروپا شد. کشیش‌های محلی با راه انداختن مراسم مذهبی از خدای خود کمک می‌خواستند. برخی از افراد نیز به امید دفع بیماری، خودشان را در مقابل مردم شلاق می‌زدند.
برخی از شهرها فاصله‌گیری اجتماعی را با موفقیت به اجرا درآوردند. آقای اسلاوین می گوید احتمالاً به خاطر برخی از فاصله‌گیری‌های اجتماعی، تنها ۱۵ درصد از جمعیت میلان از بین رفتند.
یک شهر تاریخی در کشور کرواسی، که اکنون دوبروونیک نام دارد، یکی از اولین ابتکار‌های قرنطینه را در طول همه‌گیری طاعون سیاه در سال ۱۳۷۷ میلادی، بنیان‌ نهاد. این شهر همه تازه‌واردان را برای مدت ۴۰ روز به یک جزیره دور از ساحل می‌فرستاد.
سن سباستین در حال طلب دعا از عیسی مسیح برای نجات جان قبرکنی که به طاعون مبتلا شده است - اثری از نقاش بلژیکی، یوس لیفریکس ۱۴۹۷ - ۱۴۹۹
طاعون ژوستینین
حدود ۱۵۰۰ سال پیش، درست زمانی که امپراتوری بیزانس تحت سلطه امپراتور ژوستینین اول رو به شکوفایی بود، قسطنطنیه، پایتخت آن امپراتوری، گرفتار طاعون شد.
طاعون قسطنطنیه، موسوم به طاعون ژوستینین، شاید به اندازه طاعون سیاه دهه ۱۳۰۰ میلادی مرگبار و ویرانگر نبوده باشد، ولی با این حال بخش وسیعی از اروپا و امپراتوری بیزانس را فرا گرفت. این بیماری، که عامل آن همان باکتری طاعون سیاه بود، جنگ با امپراتوری ساسانی ایران را به طور موقت به عقب انداخت. حتی خود امپراتور ژوستینین اول نیز به این بیماری مبتلا شد، هرچند او بهبود یافت.
لی موردخای، تاریخدان در دانشگاه عبری اورشلیم می گوید طاعون بسیاری از جنبه‌های زندگی در امپراتوری بیزانس را تغییر داد. آداب و رسوم خاکسپاری سریع و با عجله انجام می شد و برخی از شهروندان دستبندهایی را که روی آن نامشان کنده‌کاری شده بود، به دست می‌کردند تا در صورت مرگ در خارج از خانه جسد آنها قابل شناسایی باشد.
برخی محققان معتقدند که بین ۲۵ تا ۵۰ درصد از جمعیت قسطنطنیه، یکی از بزرگرتین شهرهای جهان در آن زمان با جمعیتی حدود نیم میلیون نفر، در طول همه گیری جان دادند.
بومیان قربانی بیماری کوکولیسلی، اثری از یک هنرمند ناشناس قرن ۱۶ میلادی
اپیدمی کوکولیزتلی
هنگامی‌که بیماری کوکولیزتلی در مکزیکو سیتی کنونی شیوع پیدا کرد، مکزیک هنوز در بحبوحه آشفتگی‌های فرهنگی و اجتماعی ناشی از تصرف این کشور توسط اسپانیا و همه‌گیری آبله بود.
کریستینا وارینر، استادیار مردم‌شناسی در دانشگاه هاروارد آمریکا، می‌گوید، این بیماری که یک عفونت با تب بالا و خونریزی بود اثرات ویرانگری بر منطقه گذاشت و موجب مرگ ده‌ها میلیون نفر شد. سیستم درمانی نیز در آن زمان به دلیل شمار زیاد بیماران از پا درآمده بود.
خانم وارینر می گوید: «آنها قطعاً فکر می‌کردند که آخرالزمان فرا رسیده است.»
همان طور که همه گیری جهانی کووید۱۹ موجب تعطیلی کارخانه‌های پردازش گوشت شد، همه‌‌گیری سال‌های ۱۵۰۰ میلادی نیز بر تولید مواد غذایی بر زندگی و معیشت مردم تاثیر گذاشت. تهیه آرد به طور گسترده‌ای در خانه‌ها و توسط اعضای خانواده انجام می‌شد، از دست دادن یک عضو خانواده می‌توانست بر کل خانواده تاثیر بگذارد، و بنا به نوشته تاریخ‌نویسان، مردم علاوه بر بیماری بر اثر گرسنگی هم می‌مردند.
سربازان مبتلا به آنفلوآنزای ۱۹۱۸در شهر فورت‌رایلی کانزاس
آنفلوآنزای سال ۱۹۱۸
فاجعه همه‌گیری آنفلوآنزای سال ۱۹۱۸ اغلب تحت الشعاع رویداد تاریخی جنگ جهانی اول قرار می‌گیرد؛ اما به احتمال زیاد شمار قربانیان آن همه‌گیری به مراتب بیش از قربانیان جنگ بود.
این بیماری اغلب به غلط «آنفلوآنزای اسپانیایی» نامیده می‌شود؛ چرا که روزنامه‌های اسپانیایی، برخلاف رسانه‌های سایر کشورهای درگیر جنگ، اخبار مربوط به شیوع این بیماری را سانسور نمی‌کردند.
جیم هریس، استاد تاریخ در دانشگاه ایالتی اوهایو، می‌گوید که ویروس آنفلوآنزای «آ» زیر گروه ان۱اچ۱ احتمالا موجب مرگ ۱۰۰ میلیون نفر شد.
آقای هریس می‌گوید، تجربه آن همه‌گیری بسیار مشابه تجربه کووید۱۹ بود. به گفته آقای هریس، در آن زمان نیز برخی کشورها و شهرها مرتکب اشتباهاتی شدند که به شیوع بیماری کمک کرد. میزان ابتلا به آن بیماری در مناطقی که موفق به تعطیلی شهرها نشده بودند، بسیار بیشتر بود. شهر فیلادلفیا در بحبوحه همه‌گیری یک رژه برگزار کرد و بالاترین میزان مرگ و میر سرانه را داشت و همزمان جابه‌جایی سربازان در طول جنگ به گسترش بیشتر بیماری دامن زد.

۱۳۹۹ خرداد ۱۴, چهارشنبه

حذفیات 'روایت رهبری' خامنه‌ای
حسین باستانی - بی‌بی‌سی
در مقدمه "روایت رهبری"، دفتر حفظ و نشرآثار آقای خامنه ای تاکید کرده که "به اقتضای نیاز و شرایط"، زمینه‌ انتشار "روایت‌های مستند تاریخی" را در مورد او فراهم می کند
کتاب "روایت رهبری"، از جدیدترین پروژه های انتشاراتی دفتر آیت الله خامنه ای در مورد زندگی، دیدگاه ها و چگونگی انتخاب او به جانشینی آیت الله خمینی است. از این کتاب ۶۲۰ صفحه ای، سال پیش رونمایی شد ولی در آستانه ۱۴ خرداد امسال، سالگرد انتخاب آقای خامنه ای از سوی مجلس خبرگان، خبرگزاری های ایران به تبلیغ گسترده آن پرداخته اند.
کتاب "روایت رهبری" را، موسسه پژوهشی-فرهنگی انقلاب اسلامی یا همان دفتر حفظ و نشرآثار رهبر ایران منتشر کرده. نویسنده کتاب، یاسر جبرائیلی است که در اخبار رسانه های رسمی، با عناوینی همچون "جانشین دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در مرکز ارزیابی اجرایی سیاست‌های کلی نظام" یا "رئیس مرکز ارزیابی و نظارت دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام" معرفی می شود.
نویسنده در مقدمه کتاب خود نوشته که در تهیه آن از "اسناد دست اولی نظیر مذاکرات مجلس خبرگان رهبری در سال های ۱۳۶۴ و ۱۳۶۸ استفاده شده که پیش از این منتشر نشده". همچنین، از دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله خامنه ای تشکر کرده که او را "شایسته پرداختن به چنین موضوعی دانسته و از هیچ حمایتی در فرایند انجام تحقیقات دریغ نکرده". آقای جبرائیلی در ادامه، از "صاحب نظران متعددی که با دقت کتاب را خوانده و ساعت های متمادی را برای مباحثه در باره محتوا وقت گذاشتند تا به غنا و دقت اثر کمک کنند" تشکر کرده که نشان می دهد کتاب وی، درواقع یک پروژه گروهی با کارفرمایی دفتر آقای خامنه ای بوده.
البته علی‌رغم امکانات گسترده ای که ظاهرا در تولید "روایت رهبری" مورد استفاده قرار گرفته، این کتاب عملا به تکرار مجموعه مطالب یا ادعاهایی پرداخته که پیشتر در منابع رسمی و غیرسمی منتشر شده اند. درنتیجه، معلوم نیست "اسناد دست اولی" که تهیه کنندگان می گویند به آنها دست یافته اند، به طور مشخص چه نکات جدیدی را به روایت های قبلی اضافه می کنند. با همه اینها اما بازخوانی کتاب، احتمالا نوعی مطالعه موردی آموزنده برای آشنایی با حال و هوای پروژه های کلانی خواهد بود که نهادهای حکومتی ایران، برای تعریف تاریخ به شیوه مطلوب خود اجرا می کنند.
لازم به ذکر است که نوشته پیشِ رو، از فهرست کردن اشتباهاتِ -چه بسا سهویِ- متن کتاب خودداری کرده و صرفا، به یادآوری نمونه هایی از "حذف وقایع کلیدی" در روایت های کتاب از سال های ۶۳ تا ۶۸ می پردازد.
'در مراجع قطعا چنین فردی با این جامعیت نداریم'
بخش هایی مختلف از کتاب "روایت رهبری"، بر تلاش برای اثبات جایگاه حوزوی آقای خامنه ای در زمان رسیدن به رهبری تمرکز دارند.
این کتاب، ذیل عنوان "مجتهد مسلّم" (ص ۳۰۲) استدلال ها و روایت هایی را ذکر کرده که بعضا حتی تا دوران طبلگی علی خامنه ای عقب می روند. مثلا در صفحه ۳۰۷ نقل شده که آیت الله مرتضی حائری یزدی از مدرسین حوزه و نماینده استان مرکزی در مجلس خبرگان قانون اساسی (که در سال ۶۴ درگذشت) زمانی "با مشاهده استعداد و توانمندی های علمی آیت الله خامنه ای" به او گفته: "من با این استعدادی که در شما می بینم، شما یک مرجع تقلید می شوید، یا حداقل عالم برجسته خطّه خراسان". در همین صفحات ۳۰۷ و ۳۰۸، همچنین به نقل از "عالم عامل و عارف واصل، آیت الله حاج شیخ مرتضی تهرانی" (که در سال ۹۷ درگذشت) آمده: "در مراجع قطعا چنین فردی با این جامعّیت نداریم... در بین علمای شیعه و اسلام نداریم."
در قسمت هایی دیگر از کتاب، همچنین نقل قول هایی از حاضران در نشست ۱۴ خرداد ۶۸ مجلس خبرگان (که جانشین آیت الله خمینی را انتخاب کرد) منتشر شده است. مثلا این روایت از اسد الله ایمانی (نماینده متوفی فارس در مجلس خبرگان رهبری) به نقل از "آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی" که: "هیچ سابقه ذهنی در این قضیه در هیچ کدام از آقایان نبود. یک دفعه دل ها تغییر پیدا کرد. در واقع این مساله یک معجزه و اعجاز الهی بود. دل ها رفت به این سمت و بعد شروع کردند نشانه ها را بازگو کردن.... حرف تمام آقایانی که آنجا بودند مستند شد به اجتهاد مسلم ایشان که امام تأیید کرده بودند."
این در حالی است که مطابق مستنداتی که در گذشته از مذاکرات جلسه ۱۴ خرداد منتشر شده، و بسیاری از آنها در کتاب "روایت رهبری" هم مورد اشاره قرار گرفته، در آن جلسه شک های جدی در مورد سطح حوزوی آقای خامنه ای مطرح بوده. در جلسه فوق، خود او تاکید می کند: "من نه از لحاظ قانون اساسی، و نه از لحظ شرعی برای بسیاری از آقایان، حرفم حجت حرف رهبر را ندارد. این چه رهبری خواهد بود؟... قانون اساسی می گوید مرجع [باشد رهبر]. از لحاظ شرعی هم حجیّت قول رهبر در صورتی است که کسی که می خواهد به حرف او [رهبر] عمل کند، او را فقیه و صاحب نظر در امور دین بداند. خوب، الان در همین جلسه چند نفر از آقایان آمده اند و صحبت کرده اند، تصریح کرده اند که من صاحب نظر نیستم."
ما به صحبت های همه افراد مورد اشاره آقای خامنه ای که در نشست خبرگان گفته اند او را در مسائل فقهی "صاحب نظر" نمی دانند دسترسی نداریم. با این وجود، بیشتر کسانی که در جلسه از رهبر شدن وی دفاع می کنند نیز، نمی گویند که علی خامنه ای را صاحب نظر در مسائل فقهی می دانند و بر دلایل دیگری چون جایگاه حقوقی او به عنوان رهبر تاکید دارند. حتی اکبر هاشمی رفسنجانی، که در جلسه بیشترین نقش را در جا انداختن رهبری رئیس جمهور وقت دارد، در دفاع از "صاحب نظر" بودن -و البته نه "مجتهد" بودن- او در مسائل فقهی می گوید: "من واقعاً آقای خامنه ای را صاحب نظر می دانم. صاحب نظر جدی در مسائل فقهی. اما نه اینکه ایشان رفته مسائل را استنباط کرده." هاشمی رفسنجانی ادامه می دهد: "یعنی الان اگر یک مساله اجتماعی‌ای برای کشور مطرح بشود و ایشان بخواهد نظر فقهی پیدا بکند، با همان روش سنتی... با یک مقدار کار کردن، یا یک مقدار کمک گرفتن از کسانی که منابع را -چون وقت ممکن است نداشته باشند- کمک کنند برای پیدا کردن مصادر، ایشان می تواند به نظر [فقهی] برسد."
برای اطلاعات بیشتر در مورد نحوه انتخاب آیت الله خامنه ای به رهبری، اینجا را بخوانید.
در بخشی از جلسه ۱۴ خرداد، آقای خامنه ای خطاب به احمد آذری قمی از فقهای بانفوذ مجلس خبرگان می گوید: "همین آقای آذری که اسم من را اولین بار آوردند در این جلسه، بنده اگر حکم [فقهی] بکنم ایشان قبول خواهند کرد؟" و صدای پاسخی می آید که تصریح دارد: "ما که نمی خواهیم از شما تقلید بکنیم." در این گفتگو مشخص است که آقای آذری قمی، اولین کسی بوده که در جلسه ۱۴ خرداد، نام آقای خامنه ای را به عنوان جانشین رهبر بر زبان رانده. این در حالی است که احمد آذری قمی بعدها، در آبان ۱۳۷۶، تاکید می کند که از بابت "اشتباه خود و به اشتباه ‌انداختن دیگر خبرگان" در مورد اجتهاد آقای خامنه ای "از خدا و ملت ایران پوزش می طلبد". وی مشخصا می گوید: "ولایت‌فقیه طبق اصل ۱۰۹ [قانون اساسی جدید]... احاطۀ فقهی بر جمیع مسائل مستحدثه و غیرمستحدثه نظام مقدس اسلامی و قدرت استنباط سریع و مستحکم را می‌طلبد که بدون تردید ایشان [آقای خامنه‌ای] فاقد آن، حتی بر حسب اقرار خود ایشان نزد حقیر می‌باشد."
توضیح آنکه مطابق اصل ۱۰۹ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، رهبر باید "صلاحیت علمی لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه" را داشته باشد.
در کتاب "روایت رهبری"، پیام های سه مرجع تقلید اصلی بدون ذکر قسمت آغازین پیام‌ها نقل شده که هیچ یک علی خامنه ای را "آیت الله" خطاب نکرده اند، اگرچه هر سه آنها برای آقای خمینی این لقب را به کار می بردند
در بخشی دیگر از کتاب "روایت رهبری"، ذیل تیتر "استقبال علما و مراجع"، پیام های مراجع تقلید در واکنش به انتخاب آقای خامنه ای نقل شده که گویی نشان از اذعان به صلاحیت های علمی او دارند.
در صفحات۵۱۱ تا ۵۱۳ کتاب، در همین ارتباط از جمله پیام های سه مرجع تقلید اصلی مقیم ایران یعنی آقایان حسینعلی منتظری، محمدرضا گلپایگانی و شهاب الدین مرعشی نجفی به آقای خامنه ای نقل شده و متن هایی که به نقل از آنها نوشته شده هم درست است. فقط یک ایراد کوچک دارد: بخش آغازین هر سه پیام حذف شده که از قضا، مهمترین قسمت پیام ها بوده است. به این علت مشخص که هیچ یک از این مراجع، در پیام های خود به رهبر جدید او را "آیت الله" خطاب نمی کنند و برای او لفظ "حجت الاسللام و المسلمین" را به کار می برند.
استفاده از عنوان "حجت الاسلام والمسلمین" برای رهبر جدید در حالی صورت می‌گیرد که نه تنها آیت الله منتظری، که از دیرباز به آیت الله خمینی نزدیک بود، که آقایان گلپایگانی و مرعشی نجفی هم رهبر سابق را با لفظ "آیت الله" خطاب می‌کردند. به عنوان نمونه، ۱۰ روز قبل از درگذشت بنیانگذار جمهوری اسلامی، روزنامه های ایران خبر تلگرام مشترک آیت الله گلپایگانی و آیت الله مرعشی نجفی خطاب به رهبر وقت به مناسبت "عمل جراحی موفقیت آمیز" وی را منتشر کرده اند که در آن، از خطاب  آقای خمینی" استفاده شد.
قابل توجه است که پس از انتخاب آقای خامنه ای به رهبری، حامیان او برای گرفتن پیام از سه مرجع اصلی و همچنین از محمدعلی اراکی (که هنوزاعلام مرجعیت نکرده بود و سپس به عنوان مرجع اصلی نظام معرفی شد) مجموعه ای از اقدامات پشت پرده را در دستور کار قرار می دهند که برای اطلاع از آنها می توان به این مطلب مراجعه کرد.
کتاب "روایت رهبری" برای دفاع از جانشینی آقای خامنه ای، به ذکر نقل قول های دیگری نیز پرداخته که حقیقت دارند ولی گمراه کننده اند. مثلا در صفحه ۲۹۰، اظهارات ۲ آذر ۷۶ زهرا مصطفوی دختر آیت الله خمینی نقل شده که گفته: "من مدت‌ها قبل از برکناری قائم مقام رهبری شخصاً از محضر امام درباره ی رهبری پرسیدم و ایشان از آیت الله خامنه ای نام بردند. پرسیدم که آیا شرط مرجعیت و اعلمیت در رهبری لارم نیست و ایشان نفی کردند و از مراتب علمی ایشان پرسیدم صریحاً فرمودند که ایشان اجتهادی که برای ولی فقیه لازم است را دارد."
در صورتی که اگر قرار بر استتناد به شهادت خانم مصطفوی باشد، وی اظهار نظر دیگری هم در مورد جانشینی رهبر دارد که ازقضا معروف تر است. زهرا مصطفوی مشخصا پس از رد صلاحیت اکبر هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، با انتشار نامه‌ای سرگشاده به آیت الله خامنه‌ای در اول خرداد ۹۲ تاکید می کند که پدرش علاوه بر علی خامنه‌ای، اکبر هاشمی رفسنجانی را هم مناسب جانشینی خود می دانسته: "همان روزی که تأیید امام بر رهبری حضرتعالی را از زبان ایشان شنیدم و همواره آن نظریه را در مواقع لازم بیان کرده ام، تأیید صلاحیت برادر آقای هاشمی را هم شنیدم، زیرا امام بعد از نام جنابعالی نام ایشان را هم ذکر کردند."
البته نویسنده "روایت رهبری"، حق دارد به هر دلیل یکی از نقل قول ها را بیشتر از نقل قول دیگر بپسندد، ولی بازگو کردن یکی به عنوان سند و پنهان نگه داشتن دیگری، طبیعتا نشانه ای از "روش" تاریخ نویسی کتاب اوست.
صفحات ۲۸۸ و ۲۸۹ همین کتاب، به نقل اظهاراتی از آقای خامنه ای پرداخته اند که ظاهرا قرار است اثبات کنند آیت الله خمینی تنها و تنها به یک نفر به عنوان جانشین خود نظر داشته. منبع اظهارات نیز، "مرکز اسناد دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله خامنه ای" (دفتر خود آقای خامنه ای) است، ولی "مستنداتی" که کتاب به این منظور ارائه کرده، دارای تناقضاتی بزرگ هستند که ظاهرا از نظر نویسنده مهم نبوده اند.
به نوشته کتاب، در مهرماه ۶۷ یعنی شش ماه قبل از برکناری آیت الله منتظری از قائم مقامی رهبری، سران سه قوه (آقایان خامنه ای، اردبیلی، رفسنجانی)، نخست وزیر وقت (میرحسین موسوی) و احمد خمینی در جلسه ای با آیت الله خمینی راجع به رهبر آینده تبادل نظر می کنند و گفتگوی زیر میان علی خامنه ای و آقای خمینی در می گیرد: "من به ایشان [رهبر وقت] گفتم: 'آقا! ما در این مجموعه ی دوستان کس دیگری غیر از ایشان نداریم'؛ ایشان گفتند: 'نه، این جور نیست! شما رهبر بشوید'؛ همین جور: 'شما رهبر بشوید'. من اصلاً این حرف را جدی نگرفتم؛ واقعا جدی نگرفتم، هیچ؛ سکوت کردم. جلسه هم سکوت شد، چند لحظه ای گذشت. من روبروی امام نشسته بودم، حاج احمد آقا این طرف من نشسته بود. ایشان [خطاب به من] گفت: 'بله، چطور شما می گویید کسی نیست؟ شما هستید، آقای موسوی اردبیلی هست'؛ دوباره امام گفت: 'نخیر، ایشان رهبر بشوند'؛ شاید هم اسم آوردند و مشخص کردند آقای خامنه ای." (مشابه این اظهارات در مورد نظر مثبت آیت الله خمینی به رهبر آقای خامنه ای را، اکبر هاشمی رفسنجانی بعدا در جلسه ۱۴ خرداد خبرگان هم عنوان می کند، اگرچه در اظهارات او، اثری از اینکه آقای خمینی با رهبری افراد دیگر مخالفت کرده نیست).
در ادامه نقل قول "روایت رهبری" از آقای خامنه ای آمده: "اندکی قبل از فوت امام -همان روز و شب- صحبت شورای رهبری جدی شد. افرادی هم که جمع شده بودند، اسم من را به عنوان یک فرد می آورند اما به این شکلی که بعداً پیش آمد اصلا به ذهن ما خطور نمی کرد." بدون اینکه توضیح داده شود اگر آیت الله خمینی به این صراحت گفته تنها یک نفر مشخص رهبر بشود، چرا "صحبت شورای رهبری جدی شده"، و چرا از علی خامنه ای صرفا به عنوان عضوی از اعضای این شورا نام برده می شده.
در صفحه ۴۸۰ کتاب، به بخشی از مشروح مذاکرات مجلس خبرگان در ۱۴ خرداد ۶۸ اشاره می شود که در آن برای "فردی بودن رهبر" تا هنگام برگزاری رفراندوم قانون اساسی رای گیری می شود. در همین صفحه از کتاب یادآوری شده: "چهار عضو از پنج عضو هیات رئیسه (آقایان مشکینی، هاشمی، امینی، و طاهری خرم آبادی) و نیز آیت الله خامنه ای قیام نکردند؛ یعنی با رهبری فردی مخالفت کردند. با این وجود، اکثریت خبرگان با قیام خود به رهبری فردی رأی دادند." در اینجا، ابهام افزایش می یابد چون مشخص نیست اگر آیت الله خمینی تاکید داشته که آقای خامنه ای و فقط او به تنهایی رهبر بشود، به چه علت "چهار عضو از پنج عضو هیات رئیسه" به شمول اکبر هاشمی رفسنجانی، خلاف تاکید بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران رای داده اند.
موضوع دیگری که کتاب لازم ندیده در مورد آن توضیح بدهد، نحوه قبولاندن رهبری آقای خامنه ای به مجلس خبرگان، بر مبنای خاطراتی شفاهی است که هاشمی رفسنجانی و افرادی دیگر نقل می کنند؛ آن هم بلافصله پس از رونمایی رسمی از وصیتنامه آیت الله خمینی که تاکید دارد: "بعض نسبت‌های بی واقعیت به من داده می شود وممکن است پس از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض می کنم آنچه به من نسبت داده شده یا می شود مورد تصدیق نیست، مگر آنکه صدای من یا خط وامضای من باشد با تصدیق کارشناسان، یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم."
چنانکه در صفحه ۴۸۲ کتاب آمده، اکبر هاشمی رفسنجانی پیش از نقل خاطره در مورد تمایل آیت الله خمینی به رهبری آقای خامنه ای می گوید: "البته امام در این صحبتشان، [در] این سندی که امروز خواندیم [وصیت نامه]، گفتند چیزهایی را قبول کنید از من که یا نوشته باشم یا در رادیو گفته باشم. این، آن نیست.... در رادیو ایشان نگفتند." هاشمی اما اضافه می کند که برای آنچه می خواهد نقل کند، "چهار پنج" شاهد در جمع وجود دارد.
برای اطلاع بیشتر از روایت های شفاهی منجر به رهبری آقای خامنه ای، این مطلب را ببینید.
این پرسش کلیدی، تاکنون بی پاسخ مانده که اگر قرار بود سرنوشت مهم ترین موضوع پس از درگذشت آیت الله خمینی یعنی انتخاب جانشین بر مبنای نقل قول شفاهی از او صورت بگیرد، دلیل تاکید مشخص او در وصیتنامه بر عدم اعتبار چنین نقل قول هایی چه بوده.
پاسخگویی به ابهاماتی از این قبیل، البته وظیفه تمام مدافعان آیت الله خامنه ای که در مورد او چیزی می نویسند نیست. ولی کتاب "روایت رهبری" نه یک نوشته معمولی، که پروژه بزرگ دفتر رهبری است که به تاکید نویسنده آن، با مشارکت "صاحب نظران متعدد که با دقت کتاب را خوانده و ساعت های متمادی را برای مباحثه در باره محتوا وقت گذاشته اند" تهیه شده. درنتیجه قابل تامل است که در پروژه ای با این ابعاد، حتی کوچکترین تلاشی برای ارائه نوعی توضیح -هرچه باشد- در مورد چنین ابهاماتی صورت نگرفته است.تهیه کنندگان کتاب، اظهارات دختر خمینی را مهم دیده اند که از نظر مثبت پدر خود به رهبری آقای خامنه ای سخن گفته، اما لزومی ندیده اند به سخنان دیگر او در مورد تمایل پدرش به رهبری هاشمی رفسنجانی اشاره کنند
تهیه کنندگان کتاب، اظهارات دختر آیت الله خمینی را مهم دیده اند که از نظر مثبت پدر خود به رهبری آقای خامنه ای سخن گفته، اما لزومی ندیده اند به سخنان دیگر او در مورد تمایل پدرش به رهبری هاشمی رفسنجانی اشاره کنند
سانسور اطلاعات مربوط به سپاه
بخش هایی از کتاب "روایت رهبری" (عمدتا، مطالب عنوان شده زیر عنوان "جنگ، مهم ترین مساله دوران ریاست جمهوری") به جنگ ایران وعراق و نقش آقای خامنه ای در آن اختصاص دارد. در همین ارتباط، نقشی که برای علی خامنه ای توصیف شده به گونه ای است که گویی او از رهبران اصلی جنگ بوده است. کتاب در این خصوص، به ویژه به سفر آقای خامنه ای به جبهه در مقطع درگیری های پس از پذیرش قطعنامه، و سخنان او در جمع فرماندهان لشکر ۲۷ رسول الله اشاره کرده است. ولی ترجیح داده از میان صحبت های او به تاریخ ۱۰ مرداد ۶۷، قسمت هایی را نقل کند که به انتقاداتش از میرحسین موسوی اختصاص دارند و نه عباراتی که توضیح دهنده نقش او در جنگ هستند.
به عنوان مثال، نویسنده کتاب در حکایت خود از جلسه ۱۰ مرداد ۶۷، لازم ندیده پاسخ آقای خامنه ای به انتقادات برخی حاضران از حضور کم وی در جبهه ها را بازگو کند. انتقادی که به روایت نشریه "رمز عبور" در اردیبهشت ۹۵، رئیس جمهور وقت در واکنش به آن می گوید: "تا دو سال قبل از این، تا همین آخر هم، یعنی امام به من بارها این را گفتند؛ گفتند: وقتی که تو مسافرت می‌کنی، تو و آقای هاشمی، تا وقتی هواپیمای شما در تهران می‌نشیند و من می‌فهمم، قلب من می‌لرزد؛ بارها این را گفتند. خب ما نمی‌خواستیم بلرزانیم قلب امام را...حالا بنده بلند بشوم بیایم جبهه تا شما از من راضی بشوید، به خاطر آمدن جبهه، امام ناراضی بشود؟" (استدلالی که حتی به گفته آقای خامنه ای متوجه او و هاشمی رفسنجانی توامان می شده، در حالی که هاشمی برخلاف او در جبهه ها حضور مستمر داشته).
البته در صفحه کتاب۳۶۵، به طور غیرمستقیم به میزان آقای خامنه ای در جبهه اشاره می شود: "در دوران ریاست جمهوری به دلیل مخالفت امام با حضور آیت الله خامنه ای در جبهه های جنگ، ایشان به برخی حضورها و بازدیدهای محدود اکتفا کردند اما در مقطع پایانی جنگ و پس از قبول قطعنامه ۵۹۸، وضعیت وخیم جبهه ها و ناراحتی و ناامیدی حاکم بر جمع رزمندگان به دلیل پذیرش قعطنامه، ایشان را ناگزیر کرد پس از کسب موافقت امام برای تبیین دلایل پذیرش قعطنامه و ترسیم مسیر آینده جنگ حق و باطل، به جبهه ها رهسپار شوند."
نویسنده کتاب، به علاوه ضروری ندانسته که در نقل اظهارات مرداد ۶۷ آقای خامنه ای در جمع فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسول الله، به سلب مسئولیت وی از خود در مورد جنگ و سرنوشت آن اشاره کند. اظهاراتی که به روایت "رمز عبور"، رئیس جمهور وقت در بخشی از آن می گوید: "قضایای جنگ... مسئولیتش با من نیست، حالا هم نبوده، دیروز هم نبوده. عرض کنم که از سال ۶۲ به این طرف، بنده هیچ گونه مسئولیتی در جنگ ندارم". او در این سخنرانی، البته تقریبا در مورد نقش خود در جنگ از بُعد نظامی درست می گوید، ولی از این هم فراتر می رود و در پاسخ به گلایه فرمانده وقت لشکر محمد رسول الله از بودجه جنگ، دراین مورد هم از خود سلب مسئولیت می کند: "این سؤالی که آقای کوثری اخیراً کردند که چرا سیاست‌های دولت این نیست؟ خب این مسئولش دولت است نه من. ممکن است بگویید خُب مگر دولت زیر نظر رئیس‌جمهور نیست؟ نه، جوابش نه است."
این در حالی است که در صفحات ۳۶۳ و ۳۶۴ کتاب یادآوری شده: "آیت الله خامنه ای در دوره ریاست جمهوری، رئیس شورای عالی پشتیبانی جنگ نیز بودند. این شورا به دلیل شرایط خاص جنگ در سال ۱۳۶۵ و به منظور به کارگیری هر چه بهتر امکانات کشور در خدمت جنگ و انجام اقدامات موثر در بسیج نیروها و امکانات برای رفع نیازمندی های جبهه های جنگ تشکیل شد. امام خمینی در پاسخ به استعلام ایشان در نوزده بهمن ۱۳۶۶ مصوبات این شورا را تا پایان جنگ لازم الاجرا اعلام کردند." کتاب در توضیح فعالیت های شورای عالی پشتیبانی جنگ در سال ۶۶ می افزاید: "در همین سال که جبهه ها با کمبود نیرو مواجه بودند، سپاه پیشنهاد مدونی به شورای عالی پشتیبانی جنگ ارائه کرد که حضرت امام حکم جهاد صادر کنند و افرادی بین شانزده سال یا هجده سال تا چهل سال، همه بیایند جنگ و آموزش ببینند و ۱۵۰۰ گردان تشکیل شود؛ اما حضرت آیت الله خامنه ای با این پیشنهاد مخالفت کردند. ایشان پس از پایان جنگ، در این باره گفتند: در شورای عالی پشتیبانی بنده مخالف بودم؛ من تنها کسی بودم که با این فکر مخالفت می کردم؛ گفتم من مخالفم، دلایلی هم داشتم. البته برادر عزیزمان آقای هاشمی صددرصد مدافع بود." (به نقل از در جلسه پرسش و پاسخ در جمع فرماندهان لشکر المهدی، ۱۴ مرداد ۶۷)
البته با وجود اذعان این بخش از "روایت رهبری" به مسئولیت آقای خامنه ای در فعالیت های پشتیبانی جنگ، تهیه کنندگان در جایی که به موضوع قبول قطعنامه ۵۹۸ می‌پردازند، این اعتراف را فراموش می کنند. نتیجتا، در صفحه ۲۶۱ کتاب اعلام می شود: "در ماه های پایانی جنگ، مسئولین نظام اعم از ارتش و سپاه که خبرگان و متخصصان جنگ بودند، به حضرت امام اعلام کردند که به این زودی ها هیچ پیروزی ای به دست نخواهند آورد. نخست وزیر وقت از قول وزیران اقتصاد و بودجه، وضع مالی کشور را زیر صفر اعلام کرد. مسئولین سیاسی گفتند از آنجا که مردم فهمیده اند پیروزی سریعی به دست نمی آید، شوق رفتن به جبهه در آنها کم شده است." کتاب، سپس از قول آیت الله خامنه ای می افزاید: "قبول قطعنامه از طرف امام، به خاطر فهرست مشکلاتی بود که مسئولین آن روز امور اقتصادی کشور، مقابل روی او گذاشتند و نشان دادند که کشور نمی کِشد و نمی تواند جنگ را با این همه هزینه، ادامه دهد. امام مجبور شد و قطعنامه را پذیرفت."روایت رهبری" پذیرش قطعنامه ۵۹۸ را نتیجه گزارش های دولت موسوی می داند، اما تاکیدات صریح  خمینی بر نقش تعیین کننده نامه فرمانده سپاه در پذیرش قطعنامه را به کلی از روایت پایان جنگ حذف می کند
اهمیت این بخش از کتاب در آن است که با وجود اشاره ای کلی به موضع "ارتش و سپاه" در مورد مشکلات ادامه جنگ، نقش اصلی در پذیرش قطعنامه را متوجه "نخست وزیر" و "وزیران اقتصاد و بودجه" می داند و توضیحی را از آقای خامنه ای نقل می کند که بر مبنای آن، گویی تنها دلیل کوتاه ختم جنگ "فهرست مشکلاتی بوده که مسئولین آن روز امور اقتصادی کشور" پیش روی آیت الله خمینی قرار داده اند. آنچه در این روایت، عملا سانسور می شود، مهمترین عامل کوتاه آمدن آقای خمینی از ادامه جنگ، یعنی جمع بندی فرماندهان سپاه است که در نامه ۲۵ تیر ۶۷ رهبر وقت به مسئولان کشور برای اعلام پذیرش قطعنامه، به صراحت مورد تاکید قرار می گیرد.
 خمینی در این نامه، البته اشاراتی کوتاه به گزارش مسئولان دولتی می کند که در این حد است: "آقای نخست وزیر از قول وزرای اقتصاد و بودجه وضع مالی نظام را زیر صفر اعلام کرده اند، مسئولان جنگ می گویند تنها سلاح هایی را که در شکست های اخیر از دست داده ایم به اندازه تمام بودجه ای است که برای سپاه و ارتش در سال جاری در نظر گرفته شده بود. مسئولان سیاسی می گویند از آن جا که مردم فهمیده اند پیروزی سریعی به دست نمی آید شوق رفتن به جبهه در آن ها کم شده است."
ولی رهبر وقت، پیش از اشاره به نقش مسئولان سیاسی و اقتصادی، توصیفاتی مفصل از گزارش سپاه ارائه می کند که لحن متفاوتی دارد. آقای خمینی در این بخش، با "تکان دهنده" دانستن مطالبات فرمانده وقت سپاه برای ادامه جنگ می نویسد: "فرمانده مزبور نوشته است تا پنج سال دیگر ما هیچ پیروزی نداریم. ممکن است در صورت داشتن وسایلی که در طول پنج سال به دست می‌آوریم قدرت عملیات انهدامی و یا مقابله به مثل را داشته باشیم و بعد از پایان سال ۷۱ اگر ما دارای ۳۵۰ تیپ پیاده و ۲۵۰۰ تانک و ۳۰۰۰ توپ و ۳۰۰ هواپیمای جنگی و ۳۰۰ هلیکوپتر باشیم و قدرت ساخت مقدار قابل توجهی از سلاحهای لیزری و اتمی که از ضرورت‌های جنگ در آن موقع است، داشته باشیم، می‌توان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی داشته باشیم. وی می‌گوید قابل ذکر است که باید توسعه نیروی سپاه به هفت برابر و ارتش به دو برابر و نیم افزایش پیدا کند، او آورده است البته امریکا را هم باید از خلیج فارس بیرون کنیم والا موفق نخواهیم بود." آیت الله خمینی می افزاید که محسن رضایی، "با ذکر این مطالب می‌گوید باید باز هم جنگید که این دیگر شعاری بیش نیست".
برای اطلاع بیشتر از نقش فرماندهی سپاه در پایان جنگ، این مستند را ببینید.
قابل توجه است که نویسنده کتاب علی رغم حذف کلّی نامه محسن رضایی از روایت پایان جنگ، در جاهایی که به نفع آقای رضایی بوده روایت های انحصاری او را به عنوان مستندات مسلّم تاریخی معرفی کرده است.
به عنوان نمونه، نویسنده با اشاراتی گذرا به سرگذشت مخالفان محسن رضایی در سپاه در در زمان جنگ، ادعایی عجیب را از دلیل مخالفت ها مطرح می کند. در صفحه ۱۹۰ کتاب روایت رهبری، پیشینه اختلافات چنین توضیح داده می شود که: "سیدمهدی هاشمی... تلاش کرد تا زیر نظر خود سازمانی از نیروهای مسلح در لنجان سفلی تاسیس کند. در اندک زمانی توانست با ایجاد چنین سازمانی، عملا در مقابل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایستادگی کند.... حوالی نیمه دی ماه ۱۳۶۲، پس از آنکه امام در جریان قضایای اصفهان قرار گرفتند، فرمانده وقت اطلاعات سپاه اصفهان با نظر امام قصد عزیمت به اصفهان نمود تا به این غائله پایان دهد."
در صفحه ۱۹۱، روایت کتاب به این صورت ادامه می یابد: "سردار محسن رضایی فرمانده وقت سپاه می گوید این جریان اساساً به این دلیل که قصد داشتند فردی همسو با خود را به عنوان فرمانده سپاه منصوب کنند، دست به توطئه هایی علیه فرماندهی زدند که از جمله آن، دامن زدن به ناآرامی و تحصن علیه فرماندهی جنگ در پادگان ولیعصر تهران به سرکردگی افرادی چون اکبر گنجی و عمادالدین باقی بود که یک پایشان در بیت آیت الله منتظری بود و نزد سید هادی هاشمی تردد داشتند. پروژه های تخریب سردار رضایی تا جایی پیش رفت که منجر به ممنوعیت ملاقات های فرمانده سپاه با آیت الله منتظری شد."
کتاب در اینجا، مهم ندانسته که زمان ناآرامی های پادگاه ولیعصر تهران را که پاییز ۶۳ بوده -و اساسا ربطی به درگیری های زمستان۶۲ در لنجان اصفهان نداشته- ذکر کند. مهمتر آنکه گویی نویسنده، در خصوص اعتراضات سال ۶۳ سپاهیان به محسن رضایی، حتی اسم رهبران اصلی معترضان یعنی حسن بهمنی فرمانده وقت عملیات تیپ ۱۰ سیدالشهدای تهران (که بعدها به لشکر سیدالشهدا تبدیل شد) و کاظم نجفی رستگار فرمانده تیپ سیدالشهدا را هم نشنیده و نتیجتا از زبان سرلشکر رضایی همه چیز را به "توطئه" اکبرگنجی و عمادالدین باقی تقلیل می دهد.
یکی از منابع در دسترس در مورد اعتراضات سال ۶۳، کتاب "مردان رستگار" در مورد زندگی کاظم رستگار است. این کتاب، در تشریح ریشه اعتراضات سال ۶۳ توضیح می دهد که چگونه پس از عملیات خیبر، تعدادی از پیش کسوتان سپاه تهران در لشکر ١٠ سیدالشهدا، در جمعبندی از علل شکست عملیات، فرماندهی وقت سپاه را در این شکست مقصر می دانند، برای انتقال نظراتشان به رهبر وقت با احمد احمد خمینی دیدار می کنند، و به توصیه احمد به ملاقات آیت‌الله منتظری می روند. ملاقاتی که نتیجه آن، تدوین دیدگاه های معترضان در جزوه ای ۹۰ صفحه ای می شود که در بخش هایی از آن، انتقادات زیر به محسن رضایی و همراهانش وجود دارد: "با شعار این‌که توکل برای پیروزی کافی است، شدیدا تدبیر و تعقل را از صحنه بیرون کرده‌اند... به دلیل این‌که جواب تبلیغات خارجیان را می‌دهیم و برای حفظ روحیه مردم، دروغ‌های بزرگی را در رده‌های مختلف اجرایی می‌گویند که نه تنها نتیجه عکس می‌دهد بلکه مردم را گیج کرده و در ذهن آن‌ها سوال ایجاد می‌کند."
امضاکنندگان این نامه، که فرماندهان و چهره های معروفی همچون کاظم رستگار، حسن بهمنی، محمد ابوترابی، بهرام میثمی، منصور کوچک‌محسنی، تقی محقق، حسین اسکندرلو، احمد غلامی، عباس نجف‌آبادی و قاسم گلریز هستند و بسیاری از آنها بعدا در جنگ کشته می شوند، با تاکید بر لزوم تغییر محسن رضایی فرمانده و محسن رفیقدوست وزیر سپاه می نویسند: "قوه قضاییه در جنگ فعالیت اصولی و مستمر ندارد، به همین دلیل ضعیفان حسابرسی دقیق می‌شوند اما فرماندهان رده بالا حسابرسی نمی‌شوند... مانند قارچ از زمین انواع قرارگاه به بهانه اداره جنگ سبز می‌شوند...مسئولان و فرمانده کل سپاه از هر طریق کوشش می‌کنند ولایت خود را اثبات کنند... هرکس ولایت فرمانده کل سپاه را قبول نداشته باشد منزوی و سرکوب می‌شود... هر چه سریع‌تر باید فرمانده و وزیر سپاه تعویض شوند، زیرا خودشان عامل اصلی ضعف‌ها و نارسایی‌ها هستند."
در چنین حال و هوایی است که محسن رضایی در چند نوبت مورد اعتراض شدید اعضای سپاه تهران و به ویژه حسن بهمنی و کاظم رستگار قرار می گیرد که یکی از این اعتراضات در پایگاه ولیعصر است. محمدعلی آقا میرزایی از نویسندگان جنگ و مولف کتاب "رستگاری در جزیره"، در مصاحبه ای با شماره ۲۳ خرداد ۹۷ رونامه جوان وابسته به سپاه، در پاسخ به این سوال که "قضیه مشهور صبحگاه پادگان ولیعصر چه بود؟" می گوید: "محسن رضایی بعد از عملیات بزرگ طبق معمول در پادگان ولیعصر حاضر می‌شد و گزارشی از روند کلی کار در صبحگاه ارائه می‌داد. آن روز هم داشت همین کار را می‌کرد که ناگهان شهید رستگار اعتراض می‌کند و بحث نشنیده شدن حرف‌هایشان در عملیات خیبر یا سایر موارد را گوشزد می‌کند. بعد جو به هم می‌ریزد و هر کسی حرفی می‌زند. محسن رضایی می‌خواهد با تویوتای فرماندهی برود که جلوی خیابان منتهی به دژبانی راهش را سد می‌کنند. بیشتر از نیم ساعت هم همانجا نگهش می‌دارند." البته در جریان اعتراضات پاییز ۶۳، اکبر گنجی هم جزو معترضان است که حداقل در یکی از جلسات علیه محسن رضایی سخنرانی تندی می کند، ولی تقلیل دادن اعتراضات فرماندهان سپاه تهران به اقدامات دو عضو معمولی سپاه یعنی اکبر گنجی و عمادالدین باقی، معنایی جز تحریف کلی تاریخ جنگ ندارد.
توضیح آنکه اعتراضات سال ۶۳، در نهایت با درخواست ملاقات معترضان با آیت الله خمینی، جلوگیری از این ملاقات از سوی آقای خامنه ای (که تضعیف فرماندهان را به مصلحت نمی داند)، و مخالفت آقای خمینی با خواست معترضان برای تغییر محسن رضایی و مرتضی رفیقدوست می یابد. درنتیجه، حسن بهمنی و کاظم رستگار که حاضر به کنار آمدن با سیاست های فرماندهان نیستند و سرپیچی از دستور آقای خمینی را هم جایز نمی دانند، با وجود آنکه جزو فرماندهان هستند، در عملیات بدر به عنوان بسیجی ساده به میدان می روند و کشته می‌شوند (ماجرای اعتراضات سال ۶۳ به فرماندهی سپاه، از مهمترین بخش های تاریخ جنگ است که پرداختن به آن، به مطلبی جداگانه نیاز دارد).
تهیه کنندگان "روایت رهبری"، اعتراضات معروف سپاه تهران به فرماندهی سپاه (در سال ۶۳) را در تحریفی عجیب به حامیان مهدی هاشمی در سپاهِ "لنجان سفلی" (در سال ۶۲) نسبت داده اندحق نشر تهیه کنندگان "روایت رهبری"، اعتراضات معروف سپاه تهران به فرماندهی سپاه (در سال ۶۳) را در تحریفی عجیب به حامیان مهدی هاشمی در سپاهِ "لنجان سفلی" (در سال ۶۲) نسبت داده اند
تاریخ به "اقتضای نیاز" دفتر رهبری
بخش مهمی از کتاب "روایت رهبری"، به بازنشر اتهامات قبلی نهادهای حکومتی علیه منتقدان آقای خامنه ای، بدون یادآوری روایت طرف مقابل یا حتی اضافه کردن نکته جدیدی به اتهامات قبلی اختصاص دارد.
تهیه کنندگان کتاب در این مسیر، حتی مشکلی با رجوع به "اعترافات زندان" تحت عنوان مستندات تاریخی نداشته اند. رویه ای که به عنوان نمونه، علیه آیت الله منتظری و با استناد به اعترافات زندان مهدی هاشمی از نزدیکان دفتر آقای منتظری صورت گرفته، که در شهریور ۶۵ دستگیر و در مهر ۶۶ اعدام شد.
استناد به اعترافات زندان در این کتاب، به مراحلی می رسد که به نقل از اعترافات مهدی هاشمی و هادی هاشمی (داماد آقای منتظری) اعلام می شود این دو، به دنبال برقراری ارتباط با سازمان مجاهدین خلق بوده اند تا از آنجا نتیجه گیری شود آیت الله منتظری در انتقاداتش از اعدام و شکنجه در زندان ها، تحت نفوذ آن سازمان بوده است. در صفحه ۱۸۵ کتاب آمده: "آن گونه که سید مهدی هاشمی روایت می کند... او و برادرش سید هادی تصمیم به ارتباط با منافقین می گیرند. این تصمیم، ریشه در این تحلیل داشته که آینده کشور در دست منافقین است و باید با آنان مرتبط شد. سید مهدی می گوید: یکی از اهدافی که آقا هادی تعقیب می کرد در رابطه با بیت آقای منتظری.... همین بود که یک چراغ سبزی به منافقین داده بشود که مثلا در تحولات آینده و اینها، مثلا چراغ سبز کار ساز باشد."
تهیه کنندگان کتاب طبیعتا ضروری هم ندیده اند که روایت طرف دیگر ماجرا و به ویژه شخص آقای منتظری از نحوه اعتراف گیری از مهدی هاشمی را بازگو کنند. آیت الله منتظری در کتاب خاطرات خود تاکید می کند: "هر کس پایش به زندان و شکنجه کشیده شده باشد می داند که در بازجویی ها چه خبر است و بازجویی با چه شیوه ها و فشارهای روحی و روانی تلاش می کنند متهم را به اقرار و اعتراف بکشانند." آقای منتظری در همین ارتباط، به واسطه از "چند نفر از افراد اطلاعات که از رده های بالای آنها بودند" نقل می کند که "در آن جریانات ما را مجبور کردند که به دروغ شهادت بدهیم که خانه فلانی در اختیار منافقین است و منافقین به فلانی خط می دهند"، و در جای دیگر، نقل قول یک هم سلولی مهدی هاشمی از او را یادآور می شود: "به او گفتم آخر این حرف های بی اساس چیست که شما در مصاحبه خود گفته ای؟ گفت... ری شهری آمد به من [هاشمی] گفت مگر تو امام را قبول نداری؟ گفتم چرا. گفت من از طرف امام برایت پیغام آورده ام که شما این حرف ها را بزنید مصلحت نظام است است و بعد ما شما را آزاد می کنیم."
دست اندرکاران "روایت رهبری"، البته ممکن است به هر علت معتقد باشند که وزیر اطلاعات وقت و بازجویانش راستگو بوده اند و آیت الله منتظری خلاف گفته است. ولی اینکه در روایت خود از پرونده ای که به این مرجع تقلید مرتبط بوده، صرفا ادعاهای وزارت اطلاعات از "اعترافات" زندانیان را حقیقت بدانند، یادآور رویه آشنایی است. مشخصا، همان رویه ای که سخنگویان دستگاه های اطلاعاتی ایران، در دهه های گذشته در مورد زندانیان بیشمار با گرایش های گوناگون، از دستگیرشدگان پرونده قتل های زنجیره ای گرفته تا متهمان "ترور دانشمندان هسته ای" انجام داده اند.
نویسنده کتاب، به روشی مشابه به نقد مخالفت آیت الله منتظری با اعدام های تابستان ۶۷ نیز پرداخته است. به عنوان نمونه، در صفحات ۲۲۱ و ۲۲۲ کتاب، برای رد مخالفت او با اعدام ها ار ادبیاتی در این حد استفاده کرده: "آیت الله منتظری نامه ای به تاریخ نهم مرداد ماه ۶۷ به محضر حضرت امام خمینی نوشت و به حکم ایشان در رابطه با اعدام منافقینی که بر موضع خود پا فشاری می کنند، اعتراض کرد. نامه آیت الله منتظری، استدلال هایی سست و پیش داوری های غلطی داشت که به هیچ وجه از یک عالم دینی که بنا بود رهبری یک کشور تدبیر امور را به عهده بگیرد، انتظار نمی رفت." در ادامه نیز، نویسنده با پرهیز ار انتشار استدلال های آقای منتظری، برداشت شخصی خود از این استدلال ها را در چند جمله بیان می کند.
برای اطلاع بیشتر از مواضع آیت الله منتظری در مورد اعدام های ۶۷، این فایل را گوش کنید.
واقعیت آن است که آیت الله منتظری در دو نامه مفصل به تاریخ ۹ و ۱۳ مرداد (که متن آنها در کتاب خاطرات وی در دسترس است) و سپس در دیداری به تاریخ ۲۴ مرداد با چهار نفر از مسئولان قضایی و امنیتی اعدام های تابستان ۶۷ (که فایل صوتی آن در مرداد ۹۵ منتشر شد) به طور مبسوط استدلال های خود را در مخالفت با این اعدام ها توضیح داده و نهادهای حکومتی مختلف نیز در واکنش، ادعای مفصلی را در قالب کتاب های مختلف منتشر کرده اند. درنتیجه، قابل فهم نیست چرا با گذشت بیش از سه دهه از اعدام های ۶۷، کتابی که دفتر رهبری برای دفاع از مواضع آیت الله خامنه ای و تخطئه منتقدانش همچون آقای منتظری منتشر می کند، هنوز حتی از انتشار متن نامه های انتقادی او (ولو به صورت ضمیمه یا پیوست) پرهیز دارد.Image caption"هیچ جای دنیا سراغ ندارید که بیایند کتاب علیه کسی بنویسند و منتشر کنند و همه روزنامه ها را وادارند...چاپ کنند و در تیراژ زیاد تکثیر کنند و فرد مورد اتهام حتی یک کلمه نتواند بگوید اینها دروغ است" (آیت الله منتظری)
در اشاره ای به این رویه تاریخ نگاری حکومتی، و از جمله کتاب های "رنجنامه" احمد خمینی و "خاطرات سیاسی" محمدی ری‌شهری، آیت الله منتظری در کتاب خاطرات خود که در سال ۷۹ منتشر شده می گوید: "در هیچ جای دنیا چنین چیزی سراغ ندارید که بیایند دو تا کتاب علیه کسی بنویسند و منتشر کنند و همه روزنامه ها را وادارند رنجنامه را چاپ کنند و در تیراژ زیاد تکثیر کنند، دفتر تبلیغات بر حسب آنچه نقل شد صد هزار نسخه چاپ کند، کمیته انقلاب جدا چاپ کند و هر چه می خواهند در روزنامه های کشور بنویسند و آن فرد مورد اتهام حتی یک کلمه نتواند بگوید اینها دروغ است و هیچ جریده ای جرات نکند نامی از او ببرد و اگر کسی یک چیزی هم بنویسد قاچاق باشد و مورد تعقیب قرار گیرد."
وی در بخش دیگری از خاطرات خود، با اشاره به خاطره ای مشخص می گوید: "در بهمن ۷۱ حدود هزار نفر به فرماندهی آقای روح الله حسینیان شبانه آمدند اینجا، بیش از ۵ ساعت منطقه و خانه ما را محاصره کردند، همه چیز را غارت کردند، هستی ما را غارت کردند، رعب و وحشت در همه محله ایجاد کردند. هنوز هم که هنوز است وسایلی که از اینجا برده اند نداده اند، و آن کسی هم که فرمانده این عملیات بوده به جای اینکه به عنوان ظالم با او مخالفت کنند روز به روز به او مقام و قدرت می دهند."
قابل توجه است که روح الله حسینیان، رئیس فعلی "مرکز اسناد انقلاب اسلامی" است که در بخش های متعدد کتاب "روایت رهبری"، به عنوان یکی از منابع اولیه کتاب و ادعاهای آن مورد استناد قرار گرفته.
کتاب خاطرات آیت الله منتظری را در اینجا بخوانید.
همین رویه، در بخش های دیگر کتاب نیز با تکرار ادعاهای قبلی منابع حکومتی علیه نخست وزیر دوران جنگ مورد استفاده قرار گرفته است.
به عنوان نمونه در صفحات ۳۵۸ و ۳۵۹ کتاب آمده: "در شهریور ۶۷، مهندس موسوی به بهانه اینکه اختلافاتی با مجلس - نه با رئیس جمهور- بر سر انتخاب وزرا دارد، یا در سیاست خارجی فعالیت هایی می شود که دولت از آن بی خبر است، نامه استعفایی خطاب به رئیس جمهور نوشت. حضرت آیت الله خامنه ای با اینکه نخست وزیر مد نظرشان فرد دیگری بود، از نظر حضرت امام (قدس سره) تبعیت کرده و مهندس موسوی را معرفی کرده بودند؛ حتی درباره تعیین وزیران، با رأی هیات سه نفره منصوب امام، تقریباً در تمامی موارد نظر مهندس موسوی بر نظر رئیس جمهور غلبه یافته بود، اما اینک مهندس موسوی به این دلیل که درباره تعیین وزیران با مجلس اختلاف نظر دارد، استعفا می‌دهد."
البته در دو خط از متن استعفانامه میرحسین موسوی (به تاریخ ۱۴ شهریور ۱۳۶۷)، گلایه هایی درج شده که اندکی به ادعای کتاب، مبنی بر اینکه دلیل نخست استعفا "اختلافات با مجلس و نه با رئیس جمهور بر سر انتخاب وزرا" بوده، شباهت دارند. مشخصا در آنجاها که نخست وزیر وقت از "تجزیه اقتدار مشروع و قانونی دولت و مسئولیت دولت و وزرا توسط شوراهای گوناگون" و فقدان "قدرت پاسخگویی در مقابل اعضای هیات دولت و نمایندگان محترم مجلس در مورد کارهایی که بدون اطلاع دولت، ولی به نام دولت، صورت می‌گیرد" گلایه می کند.
ولی سایر بخش های استعفانامه، از نوعی هستند که بازخوانی آنها، دلیل سانسور شدن متن نامه در کتاب "روایت رهبری" را توضیح می دهد: "امروز امور افغانستان و عراق و لبنان در دست جنابعالی است. نامه‌هایی به عنوان کشورهای مختلف نوشته می‌شود بی‌آن که دولت از آن‌ها خبری داشته باشد. این‌جانب به عنوان نخست وزیر از این نامه‌ها جز در موارد استثنایی و آن هم به طور اتفاقی بی خبرم... آقای [محمدجواد] لاریجانی در جایی می‌گوید از پنج کانال با امریکا تماس گرفته می‌شود و بنده به عنوان رییس هیات وزیران، از این کانال‌ها اطلاعی ندارم. همه جا صحبت از سیاست‌های خارجی دولت جمهوری اسلامی است بدون آن که دولت از این سیاست‌ها که در همه جای کشور و جهان بیان می‌شود، خبر داشته باشد."
بخش های دیگرِ نامه آقای موسوی، که کتاب کماکان لزومی به بازگو کردنشان ندیده، به شرح زیر هستند: "عملیات برون مرزی که بدون اطلاع و دستور دولت صورت می‌گیرد، شما بهتر می‌دانید که تاکنون فاجعه آفرینی و اثر نامطلوب آن‌ها برای کشور چه قدر بوده است. بعد از آن که هواپیمایی ربوده می‌شود، از آن باخبر می‌شویم. وقتی مسلسلی در یکی از خیابان‌های لبنان گشوده می‌شود و صدای آن در همه جا می‌پیچد، متوجه قضیه می‌شویم. پس از کشف مواد منفجره از حجاج ما در جده، این‎جانب از این امر آگاه می‌شوم. متاسفانه و علی رغم همه ضرر و زیانی که این حرکت متوجه کشور کرده است، هنوز نظیر این عملیات می‌تواند هر لحظه و هر ساعت به نام دولت صورت گیرد.
بخشی از نامه سال ۶۷ میرحسین موسوی خطاب به علی خامنه ای: "عملیات برون مرزی که بدون اطلاع و دستور دولت صورت می‌گیرد، شما بهتر می‌دانید که تاکنون فاجعه آفرینی و اثر نامطلوب آن‌ها برای کشور چه قدر بوده"
نمونه ای دیگر، صفحه ۳۵۵ "روایت رهبری" است که در توضیح اختلافات میرحسین موسوی با رئیس جمهور وقت در سال ۱۳۶۴ آورده: "آقای موسوی گرایشات فکری چپ داشت و سیاست های متفاوتی را دنبال می کرد که مدنظر آیت الله خامنه ای نبود.... به گونه ای که ایشان تصمیم گرفتند در دومین دوره ریاست جمهوری، فرد دیگری را به عنوان نخست وزیر معرفی کنند... با این وجود، برخی نظامی ها نزد امام ابراز کردند که پیشرفت در جبهه های جنگ منوط به نخست وزیری دوباره ی مهندس موسوی است. امام خمینی به جهت مصلحت جنگ این نظر را پذیرفتند و به آیت الله خامنه ای حکم کردند که مهندس موسوی را به عنوان نخست وزیر معرفی کند. آیت الله خامنه ای در اطاعت از حکم امام و علی رغم نظر مخالف خود، وی را به مجلس معرفی کردند. آیت الله خامنه ای با وجود انتقادهای بسیاری که به نخست وزیر داشتند، آن را به عرصه عمومی نکشاندند."
تهیه کنندگان کتاب "روایت رهبری"، در اینجا هم تشخیص داده اند توضیح ندهند که آقای خامنه ای، چگونه دو ماه تمام در مقابل نظر آیت الله خمینی مقاومت کرد و نه اینکه -به شیوه ادعایی کتاب- به "اطاعت" ساده از رهبر پرداخته باشد. بازگو کردن "بخش هایی" از داستان این مقاومت، در یادآوری حجم حذفیات "روایت رهبری" از تاریخچه روابط رهبر و رئیس جمهور ایران در زمان جنگ مفید خواهد بود:
به روایت خاطرات ۱۳۶۴ اکبر هاشمی رفسنجانی، او نخستین بار در ۱۷ مرداد مطلع می شود آیت الله خمینی با تصمیم رئیس جمهور وقت برای تغییر میرحسین موسوی مخالفت کرده و سه روز بعد آقای خامنه ای از او می خواهد میانجیگری کند تا بلکه "امام به نحوی گفته خودشان را که ابقای آقای میرحسین موسوی را به مصلحت دانسته‌اند، جبران نمایند". میانجی گری هاشمی در ۲۱ مرداد به جلسه ای با حضور احمد خمینی می انجامد که در آن اعلام می کند: "نظر امام این است که تعویض مهندس موسوی مصلحت نیست." در کتاب خاطرات علی اکبر ناطق نوری آمده در این مرحله آقای خامنه ای خواستار حکم حکومتی می شود: "برای حضرت امام نامه‌ای نوشتند که اگر حضرت عالی تشخیص می‌دهید که باید مهندس موسوی را معرفی کنم، حکم کنید... امام هم ‌فرمودند من حکم نمی‌کنم، من حرف خودم را می‌زنم."
مطابق خاطرات ۲۳ مرداد اکبر هاشمی رفسنجانی، در شامگاه این روز در جلسه ای بی نتیجه در حضور آیت الله خمینی "اختلاف نظر بین آقایان خامنه‌ای و مهندس موسوی" مورد بررسی قرار می گیرد که علی خامنه ای در آن شرکت نمی کند: "شب میهمان احمدآقا بودیم. امام هم در جلسه شرکت کردند. آقای خامنه‌ای به خاطر آمدن والدین‌شان نیامدند." آقای رفسنجانی در ۲ شهریور از تلاش ناکام جدیدی برای میانجی‌گری خبر می دهد: "امام همان حرف قبلی خودشان را تکرار فرمودند که تغییر دولت را صلاح نمی‌دانند و حاضر هم نیستند در این خصوص امر صادر کنند." هاشمی در این جلسه هشدار می دهد که اگر مساله حل نشود " فتنه پیش خواهد آمد" و با جواب تند آیت الله خمینی مواجه می شود: "گفتند برای خود آقای خامنه‌ای ضرر دارد." علی اکبر ناطق نوری نیز در کتاب خاطرات خود، از نگرانی هاشمی از کوتاه نیامدن رئیس جمهور خبر می دهد: "گفتند اگر این گونه باشد، آقای خامنه‌ای خیلی آسیب می‌بیند."
به روایت ناطق نوری، او در ۲۵ شهریور به همراه سه مخالف دیگر میرحسین موسوی (محمدرضا مهدوی کنی، احمد جنتی و محمد یزدی) از آقای خمینی می خواهند با خواست رئیس جمهور برای صدور "حکم" موافقت کند و جواب می گیرند: "به عنوان یک شهروند، اعلام می‌کنم که انتخاب غیر از ایشان، خیانت به اسلام است." آقای خمینی در ۵ مهر هم، در پاسخ به نمایندگانی از مجلس که نظر او را خواسته اند علنا اعلام می کند: "آقای مهندس موسوی را شخص متدین و متعهد و در وضع بسیار پیچیده کشور، دولت ایشان را موفق می‌دانم و در حال حاضر تغییر آن را صلاح نمی‌دانم. ولی حق انتخاب با جناب آقای رییس‌جمهور و مجلس شورای اسلامی محترم است." علی خامنه ای به این صورت در مقابل کار انجام شده قرار می گیرد و در ۱۸ مهر میرحسین موسوی را به مجلس معرفی می کند، هرچند در جلسه معرفی هم به بیان انتقادات غیرمستقیم به نخست وزیر خود می پردازد. نتیجه آنکه به روایت خاطرات ۲۰ مهر هاشمی رفسنجانی: "حاج احمد آقا آمد و گفت امام از اظهارات پریروز آقای خامنه‌ای ناراحت شده‌اند و معلول شیطنت اطرافیان ایشان می‌دانند و می‌خواهند به ایشان در این خصوص پیغام بدهند."
البته در نهایت، تاکید بر این واقعیت ضروری خواهد بود که آقای خامنه ای، به عنوان یک رئیس جمهور کاملا حق داشته زیر بار حکم حکومتی غیر رسمی آیت الله خمینی نرود. ولی سانسور اتفاقاتی در این حد از اهمیت در انتشارات دفتر رهبری، از "جنس" تاریخ نگاری رسمی در نهادهای حکومتی ایران حکایت دارد، که انگار اولویت اصلی آن ملاحظات سیاسی نظام در زمان انتشارهر روایت تاریخی است.
یعنی، همان رویه ای که در ابتدای کتاب "روایت رهبری" نیز، با تاکید بر تولید متن های تاریخی "به اقتضای نیاز و شرایط"، مورد اشاره ناشر کتاب یعنی "موسسه پژوهشی-فرهنگی انقلاب اسلامی" قرار گرفته است: "این موسسه می کوشد به حول و قوه الهی، در آینده نیز به اقتضای نیاز و شرایط، زمینه‌ انتشار بخش‌های دیگری از این روایت‌های مستند تاریخی را فراهم کند."

۱۳۹۹ خرداد ۷, چهارشنبه

               ملاحظه می فرمائید که.... وژدان و نه  وجدان!!؟

۱۳۹۹ خرداد ۵, دوشنبه

زنبورهای مخملی برای زودتر گل دادن به گیاهان 'کلک می‌زنند'
پژوهشگران دریافته‌اند که زنبورهای مخملی برای اینکه گیاهان زودتر گل بدهند به آنها کلک می‌زنند.
زنبور مخملی که به فارسی زنبور دم نخودی یا زنبور بزرگ خاکی هم نامیده شده، نوعی زنبور وحشی اروپایی است که مانند زنبور عسل، از گرده و شیره گل‌ها تغذیه می‌کند اما معمولا لانه خود را زیر زمین می‌سازد.
معمولا برخلاف زنبور عسل، در پایان تابستان ساکنان کندوی زنبور مخملی به استثنای ملکه های جوان از بین می‌روند و ملکه‌ها هستند که سال بعد کندوهای جدیدی را پایه گذاری می‌کنند.
انواع این زنبور بومی نقاط مختلف اروپاست.
تحقیقاتی که در مورد این گروه از زنبورها انجام گرفته نشان می دهد که در صورتی که آنها با کمبود گرده گل مواجه باشند، برگ گیاهان بدون گل را گاز می‌گیرند.
آسیب ناشی از گاز گرفتن برگ گیاهان ظاهرا آنها را تشویق می‌کند زودتر گل بدهند و گاه زمان گل دهی آنها تا سی روز پیش از موعد طبیعی است.
نتیجه تحقیقات در این مورد در نشریه نیچر منتشر شده است اما پژوهشگران می‌گویند با دشواری توانسته‌اند زنبور مخملی را وادار کنند تا در محیط آزمایشگاه هم این نوع رفتار را از خود نشان دهد.
زنبورهای مخملی با جثه درشت و پر مو و نرهایی که ظاهر کاملا مشخصی دارند در سراسر جهان دیده می‌شوند.
جثه جنس نر این زنبور پوشیده از مو است و به همین خاطر در گرده افشانی گیاهانی مانند گوجه فرنگی و بلوبری بسیار مفید است.
آنها از جمله اولین زنبورهایی هستند که در فصل بهار کار خود را آغاز می‌کنند و در نتیجه، مدت بیشتری فعال هستند. در بعضی نقاط گرم‌تر اروپا و مناطق شهری بریتانیا بعضی کندوها در تمامی طول سال و حتی زمستان فعال باقی می‌مانند.
با اینهمه، در دهه های اخیر جمعیت این زنبور مانند بسیاری دیگر از حشرات گرده افشان کاهش داشته است.
یکی از تحقیقاتی که اخیرا در این زمینه صورت گرفته تغییر در آب و هوای کره زمین را عامل این کاهش دانسته و گفته است که افزایش تعداد روزهای گرم در سال به کاهش تعداد گونه‌هایی از زنبورها انجامیده است.
اما کشف جدید پژوهشگران می تواند به بقای زنبور مخملی کمک کند.
تحقیقات انجام شده در سوییس نشان داده است که وقتی گرده گل در دسترس زنبورهای مخملی نباشد، آنها به گاز گرفتن برگ گیاهانی که هنوز گل نداده‌اند روی می‌آورند.
این زنبورها با استفاده زبان خرطومی و دهان خود سوراخ های مشخصی را در برگ گیاهان ایجاد می‌کنند.
اما از برگ بریده به عنوان خوراک یا برای ساختن لانه استفاده نمی‌شود.
گیاهی که به این شکل "آزار دیده‌اند" پیش از موعد گل می‌دهد.

مارک مشر، از کسانی که در این تحقیقات مشارکت داشته گفته است " فکر می‌کنم که تمامی شواهد به دست آمده نشان می‌دهد که زنبورها عمدا به گیاهان آسیب می‌زنند تا آنها را وادار کنند زودتر گل بدهند تا بتوانند از گرده آنها برای خوراک خود استفاده کنند."
وقتی پژوهشگران در صدد برآمدند با تقلید از زنبور مخملی، همان نوع آسیب را به گیاه بزنند، موفق نشدند به همان نتیجه برسند.
گیاهانی که زنبورهای مخملی آنها را گاز گرفته بودند سی روز جلوتر از سایر گیاهان و بیست و پنج روز زودتر از گیاهانی که پژوهشگران سوراخ کرده بودند گل دادند.
به نظر پژوهشگران، دلیل زودتر به گل نشستن گیاهان فقط گاز گرفتن نیست.
پرفسور کنسوئلو دی مورائس، یکی دیگر از دست اندرکاران این پژوهش می‌گوید: "ما به بهترین نحوی که می توانستیم کوشیدیم از رفتار زنبورها تقلید کنیم اما به نظر می‌رسد که زنبورها شگرد خاصی دارند که باعث گل دادن سریعتر گیاهان می‌شود."
این شگرد خاص ممکن است با مایع موجود در دهان زنبور یا عوامل دیگری مرتبط باشد که هنوز مشخص نیست و پژوهشگران در صدد ادامه تحقیق در باره آن هستند.
آسیبی که زنبور به برگ گل می‌زند شکل خاصی دارد که پژوهشگران توانسته‌اند آن را شناسایی کنند.
به گفته آقای مشر این آسیب به شکل "نوعی برش مدور در برگ است." او می‌افزاید که یکی از دانشجویان او گفته است که یک بار هنگام صرف سالاد متوجه شد که روی برگ برشی شبیه همان برش مدور وجود دارد که احتمالا توسط زنبور مخملی ایجاد شده بود.
نکته جالب اینکه وقتی که به اندازه کافی گرده وجود داشته باشد، زنبورهای مخملی به برگ گیاهان آسیی نمی‌زنند. این نوع رفتار، خاص زنبورهای وحشی است.
البته دلیل دیگری هم می‌تواند وجود داشته باشد به این معنی که مبتکر گاز گرفتن زنبورها نباشند بلکه خود گیاهان ابتکار عمل را در دست داشته باشند.
وجود حشرات برای گرده افشانی بسیاری از گیاهان جنبه حیاتی دارد و ممکن است خود گیاه چنان تکامل یافته باشد که با دریافت علامت گاز گرفتن توسط زنبور، پیش از موعد گل دهد تا از خدمات این حشره در گرده افشانی برخوردار شود.
در نهایت، کشف اطلاعات بیشتر در مورد رابطه بین زنبور مخملی و گل دهی گیاهان برای بقای این حشره در برابر خطرات ناشی از تغییرات زیستی محیطی لازم است.
پرفسور دی مورائس می‌گوید: "جالب است که واقعا دانش ما درباره موجوداتی که فکر می‌کنیم کاملا آشنا هستند چه اندازه ناقص است و کشف هر واقعیت جدید درباره آنها باعث تعجب می‌شود که طبیعت در گوناگونی خود تا چه اندازه ماهر و هوشمند رفتار می‌کند."

۱۳۹۹ اردیبهشت ۶, شنبه

                                                                                 شرح تصویر : 
 زوج سالخورده خندابی در روزهای کرونایی داستان عشق شان در فضای مجازی پیچید و به خیلی ها یاد دادند که چگونه در کنار هم زندگی کنند و قدر لحظه های با هم بودن را بدانند.
بابا خان و خاله ترنج زوج سالمندی در خنداب استان مرکزی هستند که داستان عاشقانه شان در دوران کرونایی در فضای مجازی پخش شد.
خاله ترنج که مشکوک به کرونا بود برای ویزیت و تست با همسرش بابا خان به بیمارستان می رود و وقتی به او ماسک می دهند آن را به صورت همسرش می زند تا مبادا او به کرونا مبتلا شود.
آنها که پسرخاله و دخترخاله هستند 70 سال پیش داستان عشق ابدی شان را با هم در خنداب رقم زدند.

۱۳۹۹ فروردین ۲۸, پنجشنبه

معرفی برندگان مسابقه عكس مطبوعاتی جهان
بنیاد عكس مطبوعاتی جهان، مستقر در آمستردام هلند روز پنج‌شنبه ۱۶ آوریل اسامی برندگان شصت و سومین دورۀ مسابقۀ بهترین عکس مطبوعاتی جهان را اعلام کرد.
کمیته داوران این مسابقه که معتبرترین رویداد عکاسی خبری جهان محسوب می‌شود، پس از ارزیابی آثار رسیده از رویدادهای سال ۲۰۱۹ میلادی، جایزۀ بهترین عکس گرفته شده در سال گذشته میلادی را به یاسویوشی چیبا، عکاس ژاپنی خبرگزاری فرانسه و جایزۀ بهترین داستان تصویری را به رومن لورندو، عکاس فرانسوی اعطا کرد.
علاوه بر دو جایزه اصلی، نام برندگان دیگر بخش‌های این مسابقه نیز اعلام شدند.
جایزۀ بهترین عکس جهان مطبوعات
هیأت داوران، جایزه این بخش را به عکس «صدای رسا» اثر یاسویوشی چیبا، عکاس ژاپنی حوزۀ شرق آفریقا و اقیانوس هند در خبرگزاری فرانسه اهدا کردند.
در عکسی که توسط او در جریان اعتراضات سودان گرفته شده، تصویر جوانی دیده می‌شود که در فضایی که به کمک نور تلفن‌های همراه روشن شده است، او باصدایی بلند خواستار تشکیل حکومتی غیرنظامی در سودان است. این عکس در ۱۹ ژوئن سال ۲۰۱۹ میلادی در جریان برقراری حکومت نظامی در شهر خارطوم، پایتخت سودان گرفته شده است.
یاسویوشی چیبا درباره این عکس می‌نویسد: «در لحظه‌ای که این عکس را گرفتم، شاهد تنها اعتراض مسالمت آمیزی بودم که در طول اقامتم در سودان روی داده بود. من همبستگی شکست‌ناپذیر آنها را مانند آتش زیر خاکستری دیدم که بار دیگر شعله‌ور خواهد شد.»
* کوتاه شده از: .euronews   
ایران « آخوندی »  و چین: 
صادرات اسلامی، واردات  " کرونا " .
امیر طاهری
                          بین چهار تا پنج هزار طلبه علوم دینی چینی در ایران « آخوندی » سرگرم تحصیل هستند.
تعلل « رژیم آخوندی » ایران در پذیرفتن بحران و تعریف خطری که کرونا در برداشته است، بی تردید، یک مسئله سیاسی است-
«کرونا را سیاسی نکنید!» این، شعار تازه رهبران « رژیم آخوندی » است که با توسل به آن، می‌کوشند تا بی‌کفایتی نظام حکومتی خود را در اداره بحران بهداشتی جاری به نحوی توجیه کنند. هیچ مسئله‌ای نیست که سرانجام یک بعد سیاسی نداشته باشد. تعلل « رژیم آخوندی » ایران در پذیرفتن بحران و تعریف خطری که کرونا در برداشته است، بی تردید، یک مسئله سیاسی است.
ناتوانی « رژیم آخوندی »  ایران در بسیج نیروها و منابع لازم برای رویارویی با این خطر نیز یک مسئله سیاسی است. بحران ناشی از کرونا، بار دیگر نشان داد که در « رژیم آخوندی »، آنان که مسئولیت دارند، قدرت ندارند و آنان که قدرت دارند، بدون مسئولیتند.
اما از این بدیهیات ناشی از ساختار عجیب و غریب جمهوری اسلامی ایران که بگذریم، ورود کرونا به ایران در مقیاس وسیع یک جنبه سیاسی دیگر نیز دارد که ناشی از تصمیم راهبردی رژیم برای تبدیل چین به یک منبع مهم حمایت سیاسی و اقتصادی است.
اما یک ارزیابی کوتاه به خوبی نشان می‌دهد که این تصمیم راهبردی، بیشتر به سود چین بوده است تا ایران. چین که تا سال گذشته بزرگترین واردکننده نفت از ایران بود، به بهانه تحریم‌های آمریکایی میلیاردها دلار درآمد ایران از این منبع به دست آورده است.
در حال حاضر چین با پذیرفتن قاچاق دلار به ایران، در مقیاس محدودی می‌کوشد تا رهبران جمهوری اسلامی ایران را تا حدی راضی نگه دارد. اما نکته اینجاست که ایران سهم خود را از بازار نفت چین، شاید برای همیشه، از دست داده باشد، درحالی که روسیه، عربستان سعودی و تا حدی ایالات متحده، سهم بزرگ‌تری را از آن خود می‌سازند.
طرح‌های بزرگی که تیتر اول روزنامه‌های تهران را به خود اختصاص می‌داد، عملی نشده‌اند و شاید هرگز عملی نشوند. پس از سه سال مطالعه و مذاکره، چین همچنان از بازسازی نیروهای هسته‌ای اراک دوری می‌جوید. در زمان حال، از دو نیروگاه هسته‌ای دیگر که قرار بود با سرمایه و تکنولوژی چین در ایران ساخته شود، نیز خبری نیست. کوشش‌های جمهوری اسلامی ایران برای خرید سلاح‌های مدرن از چین نیز همچنان بی‌ثمر مانده است. بهانه پکن این است که قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل فروش اسلحه به ایران را تا پایان سال آینده ممنوع کرده است.
حمایت لفظی از برجام که عملا مرده‌ای متحرک است، برای چین هزینه‌ای ندارد و تنها گروه حجت‌الاسلام حسن روحانی را خشنود می‌سازد.
چینی‌ها با رخنه در سراسر بازار ایران، بسیاری از صنایع سبک ایران را عملا از بین برده‌اند که از میان آنان می‌توان از نساجی نام برد. سازمان گمرک ایران اعلام می‌کند که ۸۰ درصد از پارچه‌هایی مورد نیاز برای ساختن چادر نماز و روسری در ایران، از چین وارد می‌شود. براساس برآوردهایی که از سوی مقامات و منابع رسمی عرضه می‌شود، کوشش چین برای تسلط بر بازار ایران بیش از یک میلیون شغل را در این کشور از بین برده است.
درحالی که چین در لباس دوست و حامی ایران، در واقع، عذر را به جای وفا و دستبرد را به جای اهدا قرار داده است، جمهوری اسلامی ایران در زمینه‌های گوناگون، با پذیرفتن خطرات بسیار برای خود، کوشیده است تا خواست‌های پکن را تا آنجا که می‌تواند برآورده کند.
یکی از این خواست‌ها این بود که جمهوری اسلامی ایران برای ایجاد شکاف میان مسلمانان چین، وارد میدان شود. براساس برآورد‌های غیررسمی بیش از ۶۰ میلیون چینی پیرو دین اسلام هستند. از این ۶۰ میلیون، نزدیک به ۹۰ درصد پیرو مذاهب سنی به ویژه حنفی‌اند. نزدیک به چهار درصد دیگر پیرو فرقه‌های صوفی و مذاهبی هستند که در ادبیات اسلامی به نام «افراطیون» شناخته می‌شوند. برآورد ما از شیعیان اثنی‌عشری در چین، یعنی مذهب اکثریت ما ایرانیان، بین یک تا یک و نیم درصد است. مسلمانان «هان» نزدیک به ۷۰ درصد از کل آن شمار را به خود اختصاص می‌دهند. دومین گروه قومی بزرگ، اویغورها هستند که در شین‌جان چین به سر می‌برند و همواره کوشیده‌اند هویت قومی و فرهنگی خود را حفظ کنند و در جامعه بزرگ جمهوری خلق، حل نشوند.
مقامات جمهوری خلق چین از سال ۱۹۴۹ میلادی یعنی پس از فتح ترکستان خاوری و نابودی دولت مستقل آن، همواره کوشیده‌اند تا اویغورها را رام کنند و موفق نشده‌اند. هم اکنون نزدیک به یک میلیون مسلمان اویغور در اردوگاه‌های «آموزش مجدد»، عملا اسیرند. کوشش‌های دولت چین برای مهار کردن اسلام در طول چهار دهه تسلط کامل پیروان مائوتسه تونگ در میان مسلمان‌های  موفقیت‌هایی به دست آورد، اما در میان مسلمانان اویغور غالبا بی‌نتیجه ماند.
در یک سفر به سیان SIAN، شهری که نقطه آغاز جاده ابریشم بود، در سال‌های ‍۱۹۷۰ میلادی، زمانی که انقلاب بزرگ فرهنگی پرولتاریایی هنوز به پایان نرسیده بود، با گروهی از مسلمانان پنهانی آشنا شدیم که می‌کوشیدند هویت اسلامی خود را با شگردهای گوناگون حفظ کنند. یکی از آن شگردها این بود که هر یک از سوره‌های قرآن را یک تن حفظ می‌کرد و در گردهمایی‌های پنهانی تلاوت می‌کرد. این حافظان سوره‌ها، در زمانی که چاپ، انتشار، یا داشتن یک نسخه از قرآن می‌توانست به حکم اعدام منجر شود، در حفظ هویت اسلامی مردم خود، البته در مقیاسی محدود، نقش مهمی داشتند.
گروه قومی- دینی دیگری که جمهوری خلق چین نمی‌توانست با هویت‌‌زدایی و جذب در جامعه بزرگ از میان ببرد، بوداییان تبت بودند و هستند. تبت نیز در ۱۹۴۹ به اشغال جمهوری نوبنیاد خلق چین درآمد، اما هرگز حاضر نشد دین نیاکانی را رها کند و مائوئیسم را به عنوان باوری جدید بپذیرد.
سومین گروه دینی که برای پکن باعث دردسر بوده و هست، مرکب است از مسیحیان که تعدادشان بین ۳۰ تا ۴۰ میلیون تن است؛ با اکثریت کاتولیک و پیرو پاپ. در مقابله با تبتی‌های بودایی و مسیحیان، پکن از دو روش بهره گرفته است: نخست، سرکوب بیرحمانه، هر گونه که لازم باشد، و دوم، ایجاد ساختاری‌های موازی با ساختارهای رهبری مذهب. مثلا پکن در برابر دالایی لاما، رهبر بوداییان تبتی، یک «دالایی لاما»ی خودی را به میدان فرستاده است با شبکه‌ای از راهبان که زیر کنترل فرهنگی بخش مرکزی حزب کمونیست هستند.
درمقابه با مسیحیان نیز پکن کشیش‌ها و حتی‌ اسقف‌های زیر کنترل حزب را در برابر کشیش‌ها و اسقف‌های منصوب واتیکان قرارداده است و در عمل، یک کلیسای به اصطلاح چینی را اداره می‌کند.
در سال ۱۹۹۰ میلادی، پکن به این فکر افتاد که استراتژی مشابهی را برای مهار جامعه مسیحیان چین به‌راه اندازد. اما مشکل این بود که مسلمانان، دارای سلسله مراتب صلاحیتی دینی (مانند شبکه دالایی‌ لاما وراهبان تبتی یا واتیکان و کشیش‌های تعیین شده از سوی پاپ) نیستند. در همان حال، هیچ یک از کشورهای مسلمان، حتی پاکستان که می‌توان گفت نزدیک‌ترین دوست چین است، حاضر نبودند در یک برنامه شکاف‌افکنی میان مسلمانان چینی با پکن همکاری کنند.
در این میان ناگهان جمهوری اسلامی ایران برای ایفای نقش مورد نظر پکن وارد میدان شد. امضای یک پروتکل همکاری فرهنگی در سال ۱۹۹۵، راه را در این زمینه باز کرد.
جمهوری اسلامی ایران امیدوار بود که این برنامه تازه را در چارچوب صدور «انقلاب اسلامی» با تاسیس مراکز مورد نظر خود، از جمله اهل بیت و شعب دانشگاه امام خمینی، در چین اجرا کند؛ چیزی شبیه به برنامه‌هایی که در چند کشور دیگر، به ویژه نیجریه، آغاز شده بود.
پکن، اما به هیچ وجه حاضر نبود که درها را برای تبلیغات خمینی‌گرایانه باز کند. در عوض، قرار شد که جوانان مسلمان دست‌چین شده از سوی حزب کمونیست برای تحصیل در رشته‌های مربوط به فقه اثنی‌عشری، به ایران اعزام شوند و در بازگشت، با ارایه یک خوانش متفاوت از اسلام، به کاهش نفوذ علمای سنی، به ویژه در جامعه ایغور، کمک کنند.
امروز براساس برآورد‌های غیررسمی، بین چهار تا پنج هزار طلبه علوم دینی چینی در جمهوری اسلامی سرگرم تحصیلند که بیش از نیمی از آنان، در قم به سر می‌برند. براساس اطلاعاتی که از قم دریافت می‌کنیم، هر یک از این طلبه‌های چینی بین ۲۰۰ تا ۲۵۰ دلار در ماه از روحانیونی که مسئول تربیت آنان هستند، دریافت می‌کنند. ظاهرا هزینه‌های زندگی این طلاب نیز از سوی دولت چین تامین می‌شود.
گزارش‌های متعدد از ایران نشان می‌دهد که کرونا، همراه با بعضی از طلاب چینی که برای گذراندن تعطیلات سال نو به وطن‌شان رفته بودند، وارد ایران شده است. عرضه بلیتهای ارزان قیمت از سوی دو شرکت هواپیمایی ماهان و معراج، که هر دو ظاهرا متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران هستند، یکی از دلایل شمار بالای مسافران سال نو به چین بود.
این احتمال هست که برخی از مقامات جمهوری اسلامی ایران زود متوجه شده باشند که ورود کرونا به ایران، با افزایش تعداد پروازها از چین بی‌ارتباط نیست. این احتمال نیز هست که مسئله قطع این پروازها یا دستکم قرنطینه طلاب چینی در بازگشت به ایران از بعضی سطوح اداری در تهران مطرح شده باشد. اما مقامات رسمی در جمهوری اسلامی ایران جرات و اختیار رویارویی با صاحبان اصلی قدرت را ندارند و در نتیجه، پروازهای حامل کرونا در بالاترین تعداد برای هفته‌های متمادی ادامه یافت.
برنامه اولیه این بود که جمهوری اسلامی ایران نوع مخصوص اسلام خود را به چین صادر کند و به حزب کمونیست آن کشور امکان بدهد که با فرستادن کادرهای اسلامی خود به ایران، همان بلایی را بر سر مسلمانان چینی بیاورد که در مورد بودائیان و مسیحیان دیده‌ایم. اما آنچه رهبران جمهوری اسلامی ایران فکرش را نکرده بودند، این بود که صدور اسلام خمینی‌گرایانه به چین، ممکن است واردات مرگ به ایران را در پی داشته باشد.
independent

۱۳۹۸ بهمن ۴, جمعه

نوجوان اندونزیایی: 'سوزن‌ماهی از آب بیرون پرید و به گردنم فرو رفت'
یک نوجوان اندونزیایی برای نخستین بار توضیح داده که چگونه یک سوزن‌ماهی ناگهان از دریا بیرون زد و مثل نیزه‌ای به گردن او فرو رفت و با این حال او توانست خود را به بیمارستان برساند.
محمد آیدول گفت: ضربه ماهی به حدی نیرومند بود که وقتی خودش را به گردنم فرو کرد، از قایق به آب افتادم و تقلا کردم خودم را با شنا به ساحل برسانم. او بعد از آن به بیمارستان که ۹۰ دقیقه رانندگی فاصله داشت، رسید.
این واقعیت که این نوجوان ۱۶ ساله هنوز زنده است، لبخند می‌زند و می‌تواند از ماجرایی که تجربه کرده، سخن بگوید، نتیجه سرعت عمل دوستش، کمی خوش شانسی خودش و نیز دقتی است که جراحان برای نجات او به خرج دادند.
                     محمد پس از انتشار عکسی که در آن ماهی در گردنش دیده می‌شد مثل یک ستاره در سراسر جهان شهرت یافت.
او پنج روز پس از این حادثه تکان‌دهنده، در صحبت با بخش اندونزی بی‌بی‌سی گفت فقط می‌خواست با دوست مدرسه‌ای‌ اش، ساردی دیر وقت شب برای ماهیگیری به دریا برود.
"اول ساردی با قایقش وارد آب شد من بعدتر با قایق دیگری به آب رفتم. پانصد متر از ساحل دور شده بودیم که ساردی چراغ قوه را روشن کرد."
"یک سوزن‌ماهی ناگهان از آب بیرون زد و به گردن من فرو رفت. "
محمد در تاریکی از قایق به آب افتاد، آرواره‌های باریک و تیز ماهی درست از وسط گردن او گذشته بود.
ماهی در گردن او گیر کرده بود، تکان تکان می‌خورد و محمد را که سعی می‌کرد فرار کند، به درون آب می‌کشاند.
او ماهی را با دست خود محکم گرفت تا از بدتر شدن زخم‌ جلوگیری کند.
می گوید: "از ساردی خواستم کمکم کند، او گفت سعی در دور کردن ماهی نکنم تا از خونریزی جلوگیری شود."
پسرها به نحوی موفق می‌شوند شناکنان به ساحل برگردند، در حالی که محمد ماهی با طول ۷۵ سانتی متر را روی بازوان خود نگه داشته و نوک ماهی همچنان در گردنش فرو شده است.
سحرالدین پدر محمد، او را با عجله به بیمارستان باو باو رساند که از روستای محل زندگی شان در بوتان جنوبی واقع در جنوب شرق جزیره سولاویزی یک ساعت و نیم فاصله داشت.
پزشکان توانستند بدن ماهی را قطع کنند و فقط سر آن در بدن محمد باقی ماند. آنها نمی‌توانستند نوک ماهی را از گردن محمد دور کنند چرا که ابزار مناسبی در اختیار نداشتند.
آنها باید پیشتر می‌رفتند تا به بیمارستانی در مرکز سولاویزی جنوبی برسند.
کارکنان این بیمارستان از مشاهده آنچه می‌دیدند شگفت زده شدند.
خالد صالح رئیس بیمارستان گفت برای نخستین بار شاهد چنین حادثه‌ای بوده و پنج جراح متخصص یک ساعت با احتیاط مشغول درآوردن بقایای ماهی از بدن محمد بودند.
پنج روز پس از این حادثه، محمد به خانه بر می‌گردد، هرچند دردی احساس نمی کند اما نمی‌تواند گردن خود را به طرف راست حرکت دهد اما می‌خندند.
می‌گوید: "باید در آینده بیشتر مواظب باشم، سوزن‌ماهی‌ روشنی را تحمل نمی‌کند، به همین خاطر از آب بیرون پرید و مرا زخمی کرد."
B B C

۱۳۹۸ دی ۳۰, دوشنبه

« ثروت ۲ هزار نفر از مجموع دارایی ۶۰ درصد جمعیت جهان بیشتر است »
آکسفام در گزارشی که در آستانه اجلاس مجمع جهانی اقتصاد در داووس سوئیس منتشر کرده است می‌گوید که ۲۱۵۳ میلیاردر در جهان ثروتی بیشتر از ۴.۶ میلیارد نفر (بیش از ۶۰ درصد جمعیت جهان) در اختیار دارند.
رشد نابرابری جهانی آنچنان افزایش داشته که در یک دهه گذشته تعداد میلیاردرها دو برابر شده است.
آمیتاب بهار، مدیر عامل آکسفام هند که کنفدراسیون آکسفام را در اجلاس داووس نمایندگی می‌کند درباره این گزارش گفت: «شکاف بین ثروتمندان و فقرا بدون سیاست‌های آگاهانه ضد نابرابری غیرقابل برطرف شدن است و دولت‌های معدودی در جهان به این سیاست‌ها متعهدند».
وی می افزاید: «اقتصاد شکننده ما به قیمت فشار بر زنان و مردان عادی جیب میلیاردرها و شرکت‌های بزرگ را پر می کند برای همین تعجب‌آور نیست که مردم اکنون این سوال را می‌پرسند که آیا میلیادرها باید وجود داشته باشند؟»
بر اساس این گزارش اگر یک درصد ثروتمندترین افراد جهان در ده سال آینده تنها نیم درصد بیشتر مالیات بر ثروت بپردازند، می‌توان با آن سرمایه گذاری‌هایی لازم برای ایجاد ۱۱۷ میلیون شغل در بخش‌هایی مانند سالمندان، مراقبت از کودکان، آموزش و بهداشت ایجاد کرد.
این گزارش نشان می‌دهد که دولت‌ها به طور قابل توجهی ثروتمندان را مشمول مالیات‌های اندک کرده‌اند و بنابراین قادر نیستند درآمدهایی به دست آورند که باید برای مقابله با فقر و نابرابری هزینه شود.
این گزارش می‌افزاید که دولت‌ها عامل ایجاد نابرابری هستند و آنها اکنون باید برای پایان دادن به نابرابری اقدام کنند و از شرکت‌ها و افراد ثروتمند مالیات بیشتری بگیرند.
زنان و دختران اقشار فقیر بازنده اصلی افزایش نابرابری جهانی
گزارش آکسفام توجه ویژه ای به وضعیت زنان و دختران اقشار فقیر جامعه و تاثیر نابرابری بر آنها نشان داده است.
این گزارش نشان می دهد که چگونه «اقتصاد‌های سکسیستی» جهان ما، بحران نابرابری را به ضرر زنان و دختران اقشار فقیر جامعه افزایش داده است. زنان و دختران از جمله کسانی هستند که از سیستم اقتصادی امروز کمترین بهره را می برند. آنها میلیاردها ساعت برای آشپزی، تمیز کردن خانه و مراقبت از کودکان و سالمندان صرف می کنند.
کار مراقبتی بدون حقوق زنان همچون «موتور مخفی‌» است که چرخ‌های اقتصاد، تجارت و اساسا جوامع ما را به حرکت در می آورد. این کار توسط زنانی انجام می شود که غالبا وقت کمی برای تحصیل دارند، از زندگی مناسبی برخوردار نیستند و وقت اندکی برای حرف زدن درباره چگونگی اداره جوامع‌شان دارند و به همین دلیل در پایین ترین وضعیت اقتصادی گیر می افتند.
این گزارش نشان می دهد که ۲۲ نفر از ثروتمندترین مردان جهان ثروتی بیشتر از تمام زنان آفریقا دارند. زنان و دختران هر روز ۱۲.۵ میلیارد ساعت از وقتشان را به کارهای مراقبتی بدون حقوق اختصاص می دهند که دست کم می توانند معادل ۱۰.۸ تریلیون دلار در سال، یعنی بیش از سه برابر صنعت جهانی فن‌آوری در اقتصاد جهانی مشارکت دارند.
در سرتاسر جهان ۴۲ درصد از زنان در سن کار نمی توانند شاغل شوند زیرا تمام مسئولیت‌های مراقبتی را در خانه بر عهده دارند در حالی که این میزان برای مردان در جهان تنها ۶ درصد است.
euronews

۱۳۹۸ آبان ۱۷, جمعه

چهار دهه تنش‌ و درگیری دریایی و نفتی « رژیم آخوندی » ایران  .
نزدیک به چهار دهه است که آب‌های خلیج فارس آرام نبوده‌ و گاه به گاه صحنه رویارویی ایران«آخوندی» با آمریکا و متحدان منطقه‌ای آن شده است. این تنش‌ها در مواردی به درگیری نظامی مستقیم هم انجامیده است.
« رژیم آخوندی » در این مدت تلاش کرده که تصویر آمریکا را به عنوان قدرت نظامی مطلق به هم بریزد. آمریکا هم در گذشته با تکیه به برتری نظامی خود ضرباتی جدی به نیروهای نظامی و تاسیسات نفتی « رژیم » زده و ایرانیان بسیاری، از جمله صدها غیرنظامی را کشته است.
خلیج فارس، تنگه هرمز و دریای عمان مسیری استراتژیک برای تامین نفت بازارهای جهانی هستند و نفتکش‌ها یکی از هدف‌های اصلی در برخوردهای نظامی بوده‌اند. حمله به نفتکش‌ها فصلی مهم از جنگ ایران و عراق بود و بیش از ٣٠ سال پس از پایان جنگ، دوباره چند نفتکش در منطقه منفجر شده‌اند.
در سال ۱۳۹۸ و با بازگشت تحریم‌های آمریکا تنش و درگیری‌های دریایی و حمله به تاسیسات نفتی دوباره در منطقه بالا گرفته است.
جنگ میان ایران و عراق عمدتا در جبهه زمینی جریان داشت، اما دو کشور برای تحت فشار گذاشتن طرف مقابل به کشتی‌های تجاری و نفتکش‌ها هم حمله می‌کردند.
عراق عمدتا تلاش می‌کرد که با حملات هوایی صادرات نفت ایران را مختل کند. استراتژی ایران هم عمدتا این بود که با استفاده از قایق‌های تندرو، موشک‌های کرم ابریشم و یا مین‌گذاری دریایی کشتی‌های کشورهای عرب متحد عراق را تحت فشار قرار دهد.
این جبهه دریایی ابعاد بین‌المللی جنگ ایران و عراق را گسترش داد. در سال ۱۳۶۳ نیروی هوایی عربستان سعودی با پشتیبانی آمریکا دو جنگنده اف ۴ ایرانی را در خلیج فارس سرنگون کرد. اکبر هاشمی رفسنجانی فردای آن روز در خاطرات خود نوشت: "این‌ جریان‌، می‌تواند به‌ عنوان‌ آغاز درگیری‌ ما با عربستان‌ باشد."
تنش در خلیج فارس ادامه پیدا کرد و نیروهای ایرانی از جمله در سال ۱۳۶۵ برای اولین بار یک کشتی باری آمریکایی را متوقف کرده و آن را در جستجوی سلاح‌های احتمالی ارسالی به عراق بازرسی کردند
با طولانی شدن جنگ ایران و عراق، نبرد در جبهه دریا تشدید شد؛ به طوری که تعداد حملات دریایی از ۵ و ۲۲ مورد در سال‌های اول و دوم جنگ، به ۱۱۱ و ۱۷۹ مورد در سال‌های ششم و هفتم جنگ رسید.
تعداد زیادی از کشتی‌هایی که در این بین آسیب دیدند به کشورهایی به جز ایران و عراق تعلق داشتند. در ۲۷ اردیبهشت ۱۳۶۶ عراق یک ناوچه آمریکایی را (احتمالا به اشتباه) هدف قرار داد و ۳۷ نفر از خدمه کشتی در این حمله کشته شدند.
رونالد ریگان، رئیس جمهور وقت آمریکا، امنیت در خلیج فارس را به عنوان یکی از اولویت‌های خود اعلام کرد و به این ترتیب در حدود یک سال پایانی جنگ، نیروی دریایی آمریکا، با هدف اعلام شده محافظت از نفتکش‌های کویتی درگیر شد و عملا جنگی اعلام‌نشده را علیه نیروهای ایرانی آغاز کرد. جنگی که برخی آن را بزرگترین درگیری دریایی آمریکا پس از جنگ جهانی دوم می‌دانند.
'اراده قاطع' و 'فرصت عالی'
در ۳۱ تیر ۱۳۶۶ و آغاز عملیات اراده قاطع، که هدفش محافظت از نفتکش‌های کویتی بود که با پرچم آمریکا حرکت می‌کردند، نفتکش‌ اصالتا کویتی بریجتون، که به همراه یک ناوگروه آمریکایی حرکت می‌کرد، پس از عبور از تنگه هرمز به مین دریایی که تصور می‌شد نیروهای ایرانی کار گذاشته بودند برخورد.
از آنجا که کشتی مین‌روبی در دسترس نبود، کشتی‌های محافظ ناچار شدند در پناه نفتکش بریجتون حرکت کنند تا به مین دریایی نخورند. با تبلیغات وسیعی که درباره عملیات اراده قاطع شده بود، برخورد نفتکش به مین توجه زیادی جلب کرد و به شکستی برای دولت ریگان بدل شد.
میرحسین موسوی، نخست‌وزیر وقت ایران، گفت که این حادثه "ضربه‌ای جبران ناپذیر به حیثیت سیاسی و نظامی آمریکا" زده است.
دریابد ویلیام کراو، رئیس وقت ستاد مشترک آمریکا، در این باره نوشت: "به نظر می‌رسد که تهران تصمیم آگاهانه‌ای گرفته است که به رغم همه خطرات با آمریکا مقابله کند."
با وجود حادثه‌ای که در آغاز عملیات اراده قاطع رخ داد، این عملیات بیش از یک سال ادامه پیدا کرد و طی آن آمریکا حضور کشتی‌های نظامی خود را در خلیج فارس افزایش داد و ده‌ها هلیکوپتر هم برای شناسایی، حمله و پشتیبانی هوایی به کار گرفت.
به موازات عملیات اراده قاطع ارتش آمریکا، ستاد فرماندهی عملیات ویژه این کشور نیز عملیات فرصت عالی را با اهداف مشابه انجام می‌داد.
توقیف و نابودی ایران اجر
در ۳۱ شهریور ۱۳۶۶ وزارت دفاع آمریکا اعلام کرد که یک کشتی باری ایرانی را که مشغول مین‌گذاری بوده توقیف کرده و ۲۶ نفر از خدمه آن را هم به اسارت گرفته است. دست کم سه نفر از خدمه ایرانی کشتی هم در جریان حمله هلیکوپترهای آمریکایی و توقیف آن کشته شدند.
علی اکبر ولایتی، وزیر خارجه وقت ایران، در نامه‌ای به دبیر کل سازمان ملل اتهام مین‌گذاری را رد کرد.
اما اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود در شرح ماجرا نوشته: "در کشتی باری ما چند مین دریایی بوده و ظاهرا به طرف بوشهر می‌رفته. دو هلیکوپتر آمریکا به آن حمله کرده‌اند و کشتی را از کار انداخته‌اند."
آقای رفسنجانی اضافه کرده که با مشورت با حسن روحانی و سیروس ناصری "درباره خط تبلیغ که قرار شد مین گذاری را قبول نکنیم و راجع به حامل مین بودن برای بوشهر هم چیزی نگوییم."
آمریکا چند روز بعد اسرای ایرانی را آزاد کرد اما اعلام کرد که کشتی ایران اجر را به ایران بازنمی‌گرداند و آن را غرق می‌کند.
حمله به قایق‌های سپاه در جزیره فارسی
در ۱۶ مهر ۱۳۶۶ هلیکوپترهای آمریکایی به گروهی از قایق‌های سپاه پاسداران در نزدیکی جزیره فارسی، در آب‌های میان ایران و عربستان در خلیج فارس، حمله کردند.
در این حمله یک قایق سپاه غرق شد و دو قایق دیگر هم آسیب دیدند.
آمریکایی‌ها در این حمله شش نفر از نیروهای سپاه را هم به اسارت گرفتند که دو نفر از آنها کشته شدند. یکی از آنها نادر مهدوی، فرمانده ناوگروه دریایی سپاه بود که به گفته خودش پیشتر عملیات مین‌گذاری در مسیر نفتکش بریجتون را انجام داده بود.
ایران می‌گوید که نادر مهدوی در چند ساعتی که اسیر بوده و پیش از مرگ به دست نیروهای آمریکایی شکنجه شد. ایران در همان مقطع اعلام کرد که یک هلیکوپتر آمریکایی را در این درگیری سرنگون کرده است. آمریکا این ادعا را رد کرد.
بنا به خاطرات اکبر هاشمی رفسنجانی ایران پس از این حادثه موضعی محتاطانه داشته است.
آقای رفسنجانی می‌نویسد: "برای بررسی کیفیت عکس‌العمل، سران قوا شب به منزل ما آمدند. امام هم توسط احمدآقا پیغام داده بودند که احتیاط را مراعات کنیم و کار خامی انجام نشود. پیشنهاد زدن موشک به ناوها یا پایگاه آمریکا در بحرین رد شد و قرار شد، فعلا کشتی‌های تحت اسکورت آمریکا در نظر باشد و کارهایی دیگری در همین سطح و در مجموع کاری نکنیم که آمریکا را به شرارت بیشتر تحریک کند."
حمله به سکوهای نفتی رشادت
در ۲۷ مهر ۱۳۶۶ نیروهای آمریکایی سکوهای نفتی ایران را در میدان نفتی رشادت از بین بردند.
آمریکا مدعی بود که سه روز پیش از آن نیروهای ایرانی در نزدیکی جزیره فاو به یک نفتکش کویتی که با پرچم آمریکا حرکت می‌کرد، با موشک کرم ابریشم حمله کرده بودند. در آن حمله ۱۵ نفر از خدمه نفتکش زخمی شدند و یک ناخدای آمریکایی بینایی‌اش را از دست داد. ایران انجام این حمله را رد می‌کرد.
آمریکا مدعی بود که از سکوهای نفتی میدان رشادت برای پشتیبانی عملیات نظامی استفاده شده. با هشدار قبلی آمریکا، خدمه ایرانی محل سکوها را ترک کرده بودند.
نخست کشتی‌های آمریکایی سکوها را گلوله‌باران کردند و پس از آن با استفاده از مواد منفجره آنها را نابود کردند. از آنجا که خط لوله‌ای میان سکوهای نفتی میدان رشادت و میدان رسالت وجود داشت، حمله آمریکا به سکوهای میدان نفتی رسالت هم آسیب زد.
رونالد ریگان، رئیس جمهور وقت آمریکا حمله به سکوهای نفتی ایران را "اعمال حق دفاع مشروع" توصیف کرد.
در ۲ آبان ۱۳۶۶ بمبی قوی در دفتر هواپیمایی پان آمریکن در کویت منفجر شد. گروهی مسئولیت این انفجار را به عهده نگرفت، اما گفته شد که این عملیات انتقام‌جویانه ایران بوده است.
عملیات آخوندک
در ۲۵ فروردین ۱۳۶۷ ناو آمریکایی ساموئل بی رابرتز در خلیج فارس به یک مین دریایی برخورد. برخورد به مین دریایی آسیب جدی به این ناو زد و ده نفر از خدمه آن هم زخمی شدند.
آمریکا اعلام کرد این مین دریایی عامل آسیب به ناوش را ایرانی دانست. آنها می‌گفتند مین‌های دیگری در منطقه یافته‌اند که مشخصاتشان با مین‌های یافته شده در کشتی ایران اجر مطابقت داشته است.
ایران گفت که منطقه برخورد مین به کشتی آمریکایی، در نزدیکی بحرین، مستمرا تحت کنترل نیروهای آمریکایی و کشورهای عرب بوده و ایران امکان مین‌گذاری در آن را نداشته است.
چهار روز بعد و در ۲۹ فروردین ۱۳۶۷ نیروهای آمریکایی به انتقام برخورد مین به ناو ساموئل بی رابرتز در عملیات آخوندک به سکوهای نفتی در نصر و سلمان، با قابلیت تولید مجموعا بیش از ۳۰۰ هزار بشکه نفت در روز حمله کردند.
آمریکا در این عملیات از یک ناو هواپیمابر، یک ناو موشک‌انداز، چهار ناوشکن، سه ناوچه و یک کشتی تدارکاتی و پشتیبانی هوایی استفاده کرد. میان نیروهای آمریکایی و محافظان سکوی ایرانی آتش رد و بدل شد. در نهایت آمریکایی‌ها با گلوله‌‎باران هوایی و دریایی توانستند محافظان ایرانی را شکست دهند. نیروهای آمریکایی روی سکوها رفته و با کار گذاشتن مواد منفجره آنها را نابود کردند.
ایران در واکنش به حمله آمریکا با استفاده از دو ناوچه سهند و سبلان، قایق توپدار جوشن و چند قایق تندرو، به همراه دو هواپیمای اف ۴، تلاش کرد که به نیروهای آمریکایی ضربه بزند.
اما نتیجه نبرد غرق شدن جوشن و سهند به همراه سه قایق تندروی ایرانی و آسیب دیدن ناوچه سبلان بود. در این نبرد دریایی ۵۶ نیروی ایرانی کشته شدند.
در مقابل ایرانی‌ها هم توانستند یک هلیکوپتر کبرای آمریکایی را سرنگون کنند که دو خدمه آن کشته شدند. یک کشتی تدارکاتی بریتانیایی هم مورد حمله ایرانی‌ها قرار گرفت.
اکبر هاشمی رفسنجانی در شرح ماجرا در خاطراتش نوشته است: "آمریکا به دو سکوی نفتی نصر و سلمان حمله کرده و به آتش کشیده است. دستور داده شد که به سکوی نفتی امارات حمله کنند. پس از حمله ما یک یدک کش آمریکایی که در آنجا بود غرق شد و یک کشتی نفتی انگلیس آتش گرفت و سپس به دو کشتی نفتی دیگر هم در آن منطقه حمله کردیم. آمریکایی ها به ناوچه موشک انداز ما حمله کرده و آن را غرق کردند و چند نفر از خدمه آن شهید شدند."
پرواز ۶۵۵ ایران ایر
در ۱۲ تیر ۱۳۶۷ ناو آمریکایی یو‌اس‌اس وینسنس با شلیک موشکی هدایت‌شونده به سوی یک ایرباس ایران ایر، این هواپیمای مسافربری را سرنگون کرد و همه ۲۹۰ سرنشین آن را کشت.
پرواز شماره ۶۵۵ از بندرعباس برخاسته و در مسیر عادی خود به سوی دوبی می‌رفت و ناو وینسنس هنگام حمله وارد آب‌های سرزمینی ایران شده بود و نیروهای ایرانی با آن درگیر شده بودند تا از آب‌های ایران خارج شود.
اکبر هاشمی رفسنجانی در شرح ماجرا نوشته است: "نیروی دریایی سپاه می‌گوید با ناوها و هلیکوپترهای آمریکایی درگیر شده، یک قایق ما و یک هلیکوپتر آمریکایی غرق شده‌اند و ناو آمریکایی، هواپیمای مسافربری را که همان موقع به آنجا رسیده، با موشک ساقط کرده است. جنایت عجیبی است."
آمریکا اعلام کرد که وینسس، ایرباس ایرانی را با یک اف ۱۴ اشتباه گرفته و پس از چند بار اخطار رادیویی به آن شلیک کرده است.
ایران این ادعای آمریکا را رد کرد و گفت آمریکا عامدانه این هواپیمای غیرنظامی را هدف گرفت.
آمریکا یک سال بعد پذیرفت که بدون عذرخواهی یا قبول مسئولیت ۱۳۱ میلیون دلار غرامت به بازماندگان سرنشینان هواپیمای مسافربری ایران بپردازد. هیچ یک از خدمه ناو وینسنس به خاطر اشتباهشان تحت پیگرد قرار نگرفتند و بعدا از آنها تجلیل شد.
تنش بدون جنگ
با پایان جنگ ایران و عراق اگرچه سطح رویارویی در آب‌های خلیج فارس و دریای عمان کاهش یافت، تنش و تقابل میان طرف ایرانی و آمریکا و متحدانش باقی ماند.
در موارد متعددی نیروهای دو طرف به یکدیگر اخطار رادیویی داده‌اند و یا حتی به هم تیر هشدار شلیک کرده‌اند.
اسارت ملوانان بریتانیایی
در فروردین ۱۳۸۶ نیروهای سپاه پاسداران ۱۵ ملوان نیروی دریایی بریتانیا را در آب‌های نزدیک ایران و عراق بازداشت کردند.
ایران می‌گفت نیروهای بریتانیایی به طور غیرقانونی وارد آب‌های ایران شده بودند. بریتانیا می‌گفت منطقه‌ای که نیروهایش در آن دستگیر شدند وضعیت مشخصی میان ایران و عراق نداشته است.
با رایزنی دیپلماتیک بین دو کشور، ایران ملوانان بریتانیایی را پس از ١٣ روز آزاد کرد.
اسارت ملوانان بریتانیایی کمی پس از یورش نیروهای آمریکایی به دفتر نمایندگی ایران در اربیل و همچنین ربودن جلال شرفی، دیپلمات ایرانی در بغداد انجام شد. آمریکایی‌ها ماموران ایرانی در اربیل را بازداشت کردند. جلال شرفی هم پس از آزادی گفت آمریکایی‌ها بودند که او را بازجویی و شکنجه کردند.
همزمانی این اتفاقات باعث شد گمانه‌زنی‌هایی درباره انتقام‌جویانه بودن بازداشت ملوانان بریتانیایی مطرح شود.
تهدید بستن تنگه هرمز
در سال ۱۳۹۰ و پیش از آن که دور اول تحریم نفتی ایران اجرایی شود، ایران هشدار داده بود که با بستن تنگه هرمز جریان صادرات نفت را مختل خواهد کرد. نیروی دریایی آمریکا در کنار کشورهای دیگر چندین ناو جنگی خود را برای باز نگه داشتن تنگه هرمز به کار گرفت.
به گفته علی مطهری، باراک اوباما در آن مقطع در نامه‌ای به رهبر ایران نوشته بود: ''بستن تنگه هرمز خط قرمز ما است.''
تحریم نفت و نظام بانکی ایران عملی شد، اما ایران برای بستن تنگه هرمز اقدامی نکرد.
حمله سپاه به ماکت ناو آمریکایی
در زمستان سال ۱۳۹۳ سپاه پاسداران اعلام کرد که در یک مانور نظامی ماکت ۳۳۳ متری ناو هواپیمابر نیمیتز آمریکا را با شلیک ۴ موشک ساحل به دریا و ۴۰۰ راکت، منهدم کرده است.
یک سخنگوی نظامی آمریکا گفت تمرین‌های نظامی این چنینی نیروی دریایی آمریکا را به نگرانی نمی‌اندازد.
پیش از تمرین نیروهای سپاه با ماکت ناو آمریکایی‌ منابع آمریکایی اعلام کرده بودند که تصاویر ماهواره‌ای حاکی از ساخت چنین ماکتی است. برخی فکر می‌کردند که این ماکت بنا است در پروژه‌ای سینمایی استفاده شود.
توقیف کشتی جزایر مارشال
در اردیبهشت ۱۳۹۴ نیروی دریایی سپاه یک کشتی تجاری را که با پرچم جزایر مارشال حرکت می‌کرد توقیف کرد. دلیل توقیف این کشتی مسائل مالی عنوان شده بود.
آمریکا متعهد به حمایت از کشتی‌های جزایر مارشال بود.
همزمان با توقیف این کشتی از طرف ایران، آمریکا از اعزام کشتی‌های ایرانی به سوی یمن ابراز نگرانی کرد. آمریکا این نگرانی را ابراز می‌کرد که ایران بخواهد برای حوثی‌ها در یمن سلاح بفرستد. در نهایت کشتی‌های ایرانی تغییر مسیر دادند و به یمن نرفتند.
پس از توقیف کشتی مرسک آمریکا اعلام کرد که ناوهایش در خلیج فارس کشتی‌هایی را که با پرچم آمریکا حرکت می‌کنند همراهی خواهند کرد.
'کاروان نجات' در راه یمن
در اردیبهشت و خرداد ۱۳۹۴ ایران اعلام کرد با به راه انداختن یک "کاروان نجات"، کشتی ایران شاهد را راهی بندر حدیده یمن می‌کند تا محاصره یمن را بشکند و کمک‌های انسان‌دوستانه به یمن برساند.
بندر حدیده در آن مقطع تحت کنترل نیروهای حوثی مورد حمایت ایران بود.
عربستان سعودی اعلام کرد تنها در صورت بازرسی اجازه می‌دهد کشتی ایران شاهد به یمن برسد. ایران در مقابل گفت به هیچ وجه اجازه بازرسی از کشتی را نخواهد داد.
ناوگان نیروی دریایی ارتش ایران برای اسکورت این کشتی اعزام شد.
آمریکا ضمن زیر نظر گرفتن کشتی ایرانی، اعلام کرد "خیلی نگران" آن نیست.
سرانجام ایران ناچار شد "کاروان نجات" را به جای یمن به جیبوتی بفرستد و کمک‌ها زیر نظر سازمان ملل به مردم یمن منتقل شود.
شلیک راکت سپاه نزدیک ناوگان آمریکا
در دی ۱۳۹۴ منابع نظامی آمریکا اعلام کردند که نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در "اقدامی تحریک‌آمیز" ضمن تمریناتش چند راکت در نزدیکی ناو هری ترومن آمریکا شلیک کرده است.
سپاه پاسداران این ادعا را رد کرد و گفت در تاریخ مورد اشاره نیروهای آمریکایی، تمرینی نظامی در محدوده تنگه هرمز نداشته که بخواهد ضمن آن راکتی شلیک کند.
آمریکا کمی بعد تصاویری منتشر کرد که گفت شلیک راکت قایق‌های تندرو سپاه پاسداران را در نزدیکی ناوهای جنگی نشان می‌دهد.
بازداشت ملوانان آمریکایی
در دی ۱۳۹۴ نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دو قایق نظامی آمریکایی را در آب‌های ایران و در نزدیکی جزایر فارسی توقیف و ۱۰ ملوان نیروی دریایی آمریکا را بازداشت کرد.
ایران تصاویری از ملوانان بازداشت‌شده را در حالی که زانو زده و به نشانه تسلیم دست‌هایشان را روی سرشان گذاشته بودند منتشر کرد. ملوانان آمریکایی چند ساعت پس از بازداشت آزاد شدند.
آمریکا با انتقاد از انتشار تصاویر ملوانان در اسارت، اعلام کرد که قایق‌هایش به دلیل اشتباه ناوبری وارد آب‌های ایران شده بودند.
رهبر«رژیم آخوندی» از نیروهای ایرانی که در دستگیری ملوانان آمریکایی نقش داشتند، تقدیر کرد.
دو افسر نیروی دریایی آمریکا که فرماندهی دو قایق توقیف‌شده را به عهده داشتند از کار برکنار شدند. آمریکا گفت ملوانانش در ساعاتی که بازداشت بودند بیش از حد به ایرانی‌ها اطلاعات داده بودند.
قایق‌های تندرو و تیر هشدار آمریکا
منابع نظامی آمریکایی در شهریور ۱۳۹۵ گفتند که چهار قایق تندروی سپاه پاسداران در اقدامی "غیرایمن و غیرحرفه‌ای" به کمتر از ۳۰۰ متری ناوشکن یواس‌اس نیتز نزدیک شدند.
یک مقام آمریکایی گفت این ناوشکن با پرتاب منور و بوق زدن سعی کرد قایق‌های ایرانی را دور کند اما آنها با بی توجهی به اخطارها همچنان با سرعت به سوی ناوشکن راندند. به گفته آمریکایی‌ها ناوشکن نیتز ناچار شد به همین دلیل مسیرش را تغییر دهد.
پس از اعلام این خبر حسین دهقان، وزیر دفاع ایران گفت که ایران ورود شناورهای خارجی به آب‌هایش را به منزله "تجاوز" می‌داند و قطعا به آنها اخطار می‌دهد.
یک روز پس از واقعه اول آمریکا اعلام کرد که حادثه مشابهی رخ داده و در آن به سوی قایق‌های تندروی ایران تیر هشدار شلیک شده است.
بنا به اعلام آمریکا چند قایق تندروی سپاه پاسداران در نزدیکی ناوگان آمریکا و یک ناو کویتی مانور دادند و با وجود اخطارهای رادیویی از این ناوها دور نشدند. با نزدیک شدن یکی از قایق‌های ایرانی به کمتر از ۲۰۰ متری یکی از ناوچه‌های آمریکایی، به سوی این قایق تیر هشدار شلیک شد و قایق‌های ایرانی محل را ترک کردند.
برخوردهای این چنینی میان قایق‌های تندروی سپاه و ناوگان آمریکا ادامه پیدا کرد و تا مرداد ۱۳۹۶تا ۱۴ مورد از آنها گزارش شد، اما پس از آن برای مدتی دیگر برخورد مشابهی رخ نداد، تا جایی که فرماندهان آمریکایی از "بهبود رفتار" ایران در خلیج فارس گفتند.
دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا هم در مقطعی گفت برخوردها به صفر رسیده است.
توقیف متقابل کشتی‌های ایرانی و سعودی
رابطه میان ایران و عربستان در سال‌های اخیر پرتنش بوده و دامنه آن به آب‌های میان دو کشور نیز کشیده است.
در سال‌های ۱۳۹۵ و ۱۳۹۶ چندین لنج و شناور ایرانی و سعودی توسط ماموران طرف مقابل توقیف و ملوانان آنها بازداشت شدند.
وزارت کشور ایران در خرداد ۱۳۹۶ اعلام کرد که گارد ساحلی عربستان با تیراندازی به یک قایق ماهیگیری ایرانی، یک صیاد ایرانی را کشت.
کمی بعد عربستان اعلام کرد سه مامور سپاه را که وارد آب‌های سعودی شده بودند بازداشت کرده است. ایران گفت این افراد صیاد بوده و به طور ناخواسته وارد آب‌های عربستان شده بودند. آنها پس از حدود یک سال آزاد شدند.
۱۳۹۸: دور تازه تنش‌ها
از نیمه بهار ۱۳۹۸ تنش با شتابی فزاینده بالا گرفت و از جمله چند نفتکش هدف حمله قرار گرفت و چند نفتکش هم توقیف شد.
با بازگشت تحریم‌های آمریکا علیه ایران، به ویژه با تمدید نشدن معافیت‌های مشتریان نفت ایران در سال ١٣٩٨، مقام‌های ایرانی دوباره تهدید به بستن تنگه هرمز را مطرح کردند.
از جمله سرلشکر محمد باقری، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح ایران، در اردیبهشت ٩٨ گفت: "ما قصد بستن تنگه هرمز را نداریم، مگر اینکه اقدامات دشمنان به جایی برسد که مجبور شویم و چاره‌ای جز این وجود نداشته باشد... اگر نفت ما از این تنگه عبور نکند، حتما نفت دیگر کشورها نیز از این تنگه عبور نخواهد کرد."
تقویت نیروهای آمریکایی در منطقه
آمریکا در اردیبهشت ٩٨ اعلام کرد که ناو هواپیمابر آبراهام لینکلن را به خلیج فارس می‌فرستد.
دلیلی که آمریکا برای اعزام این ناو و تقویت نیروهایش اعلام کرد، "تحرکات و رفتار‌های نگران‌کننده ایران" بود.
در مقابل مقام‌های ایرانی می‌گویند این حضور نیروهای آمریکایی است که خلیج فارس را ناامن می‌کند.
کمی بعد از اعزام ناو آبراهام لینکلن، ناو یواس‌اس آرلینگتون به منطقه اعزام شد و آمریکا اعلام کرد سیستم دفاع ضدموشکی پاتریوت خود را در منطقه تقویت می‌کند و ۱۵۰۰ نیروی اضافی هم به خاورمیانه می‌فرستد.
انفجار نفتکش‌ها
در اردیبهشت ٩٨ امارات متحده عربی اعلام کرد چهار نفتکش در بندر فجیره این کشور هدف عملیات خرابکارانه قرار گرفتند.
دو فروند از این نفتکش‌ها متعلق به عربستان سعودی، یکی از آنها اماراتی و دیگری نروژی بود.
در حالی که ایران از این اتفاق ابراز نگرانی کرد و آن را مشکوک دانست، آمریکا و متحدانش سپاه پاسداران و شبه‌نظامیان حوثی یمن را با آن مرتبط دانستند.
در ۲۴ اردیبهشت ۹۸ شبه‌نظامیان حوثی یمن با استفاده از پهپاد به خط لوله نفت شرق به غرب در عربستان سعودی حمله کردند و باعث شدند که انتقال نفت از این خط لوله متوقف شود.
اهمیت این خط لوله ۱۲۰۰ کیلومتری در آن است که عربستان می‌تواند روزانه پنج میلیون بشکه نفت را مناطق نفت‌خیز شرق کشور را به دریای سرخ در غرب برساند بدون آن که نیازی به عبور محموله نفتی از تنگه هرمز باشد.
ایران حامی شبه‌نظامیان حوثی در یمن است، هرچند آنها می‌گویند عامل ایران نیستند و حمله به خط لوله عربستان به ایران ارتباطی نداشته است.
عربستان از سال ۱۳۹۴ برای بازگرداندن عبدربه منصور هادی به قدرت علیه حوثی‌ها و متحدانشان در یمن وارد جنگ شده است.
حمله به نفتکش ژاپنی هنگام دیدار رهبر«رژیم آخوندی»  و ژاپن
در روز پنجشنبه ۲۳ خرداد دو نفتکش دیگر در دریای عمان هدف حمله قرار گرفتند. یکی از این نفتکش‌ها متعلق به شرکتی ژاپنی بود.
این حمله همزمان با آن رخ داد که  علی خامنه‌ای، رهبر«رژیم آخوندی»، میزبان شینزو آبه، نخست وزیر ژاپن بود.
ایران همزمانی این چنینی را "مشکوک" دانست.
آمریکا ایران«آخوندی» را متهم به انجام این حملات کرد و وزارت دفاع این کشور ویدئویی منتشر کرد که به ادعای پنتاگون ماموران یک قایق گشتی سپاه را در حال تلاش برای جدا کردن مینی عمل‌نکرده از بدنه یکی از نفتکش‌ها نشان می‌داد.
حمله راکتی به شرکت‌های نفتی غربی در عراق
٢٩ خرداد ۹۸ پلیس عراق تایید کرد که دفاتر چند شرکت‌ نفتی بین‌المللی در بصره، هدف حمله راکتی قرار گرفته‌ است.
ساختمانی که مورد حمله قرار گرفت دفاتر شرکت‌های بزرگ نفتی غربی از جمله اکسون موبیل، شل و انی ایتالیا را در خود جای داده است.
در این حمله چند نفر زخمی شدند.
سرنگونی پهپاد تجسسی آمریکا
صبح ۳۰ خرداد ۹۸ سپاه پاسداران اعلام کرد که یک پهپاد آمریکایی را در آسمان ایران سرنگون کرده است.
مقام‌های آمریکایی سقوط پهپاد را تایید کردند اما گفتند این پهپاد بر فراز آب‌های بین‌المللی در حال پرواز بوده است.
پس از سرنگونی این پهپاد دونالد ترامپ اعلام کرد آمریکا قصد حمله به سه هدف مشخص در ایران را داشته، اما به دلیل آن که برآورد تلفات این حمله برای ایران ۱۵۰ نفر بوده، رئیس جمهور آمریکا دستور توقف حمله را داده است.
در عین حال منابع امنیتی در دولت آمریکا به رسانه‌های این کشور گفتند که حمله‌ای سایبری به سیستم‌های نظامی سپاه کرده و آن را مختل کرده‌اند.
ایران چنین حمله سایبری علیه تجهیزات نظامی خود را تکذیب کرد.
حمله به خط لوله سوریه
منابع سوری و همچنین ناظران بین‌المللی گزارش کردند که در ۱ تیر ۹۸ بمبگذاری‌هایی به تاسیسات نفتی سوریه آسیب زده است.
خط لوله پالایشگاه بانیاس سوریه، در بندری در ساحل مدیترانه، در زیر آب تخریب شد.
یک مقام نفتی سوری این بمبگذاری را پیچیده و حرفه‌ای و انجام‌شده با کمک "قدرت خارجی" توصیف کرد.
برخی کارشناسان گفتند آسیب به این خط لوله باعث اختلال در صادرات نفت ایران شد.
تحریم فرماندهان دریایی سپاه
در ۳ تیر ۹۸ آمریکا همزمان با تحریم خامنه‌ای، دفتر او و فرماندهان نیروی زمینی، دریایی و هوافضای سپاه، به طور مشخص پنج فرمانده مناطق عملیاتی سپاه در خلیج فارس را هم تحریم کرد .
در تقسیم کار میان نیروهای نظامی ایران سپاه پاسداران مسئول امنیت تنگه هرمز و خلیج فارس است و نیروی دریایی ارتش مسئولیت آب‌های ایران در دریای عمان را به عهده دارد.
گرفتار در جده، سرگردان در برزیل
در ۱۲ تیر ۹۸ بیژن زنگنه، وزیر نفت ایران، از وضعیت نفتکش ایرانی هپینس ۱ در بندر جده عربستان ابراز نگرانی کرد.
این نفتکش در اردیبهشت در حالی که در دریای سرخ حرکت‌ می‌کرد دچار نقص فنی شد و از مقام‌های سعودی درخواست کمک کرد.
نفتکش و خدمه‌اش در سلامت و ایمنی به بندر جده منتقل شدند اما پس از مدتی مقام‌های ایرانی اعلام کردند با وجود تعمیر نفتکش و پرداخت هزینه‌های مربوط به آن، مقام‌های سعودی اجازه خروجش از بندر را نمی‌دهند و در عین حال بابت هر روز نگهداری نفتکش روزانه ۲۰۰ هزار دلار به بدهی شرکت ایرانی اضافه می‌کنند.
کمی بعدتر روشن شد که دو کشتی باربری ایرانی هم در یکی از بنادر برزیل سرگردان شده‌اند.
این دو کشتی به دلیل تحریم‌های آمریکا نتوانستند از برزیل سوخت بگیرند و به همین دلیل ناچار به توقفی طولانی در سواحل آن شدند.
توقیف نفتکش ایرانی در جبل الطارق
در ۱۳ تیر ۹۸ دولت محلی جبل‌الطارق، در جنوب اسپانیا ولی تحت حاکمیت بریتانیا، اعلام کرد که با همکاری نیروی دریایی بریتانیا یک نفتکش ایرانی را توقیف کرده است.
ادعا شد که محموله نفتکش به پالایشگاه بانیاس سوریه می‌رفته که تحت تحریم اتحادیه اروپا است و نفتکش به همین دلیل توقیف شده است.
ایران توقیف نفتکش را "دزدی دریایی" خواند و گفت مقصد آن سوریه نبوده است.
اسپانیا گفت بریتانیا نفتکش را به درخواست آمریکا توقیف کرده است.
گریس ۱ یک ابرنفتکش عظیم است که به دلیل بزرگی و گنجایش بالا امکان عبور از کانال سوئز را نداشت و از مسیر طولانی‌تر تنگه جبل‌الطارق به سوی دریای مدیترانه می‌رفت.
'توقیف ناکام'
روز ۲۰ تیر ۹۸ آمریکا اعلام کرد که سپاه پاسداران قصد داشته با استفاده از پنج قایق گشتی خود نفتکش بریتانیایی هریتج را توقیف کند، اما با هشدار ناو جنگی بریتانیا این تلاش ناکام مانده است.
سپاه تلاش برای توقیف نفتکش بریتانیایی را تکذیب کرد.
نکته قابل توجه این بود که این ماجرا نخست از طرف مقام‌های آمریکایی اعلام شد و نه مقام‌های بریتانیایی.
توقیف یک نفتکش به اتهام قاچاق سوخت
سپاه پاسداران نفتکش ریاح را در ۲۳ تیر ۹۸ در تنگه هرمز توقیف کرد.حق نشر
این نفتکش تحت پرچم پاناما حرکت می‌کرده و متعلق به شرکتی مستقر در سنگاپور بوده، اما شرکتی مستقر در امارات هم در مدیریت آن نقش داشته است.
خبر رسمی توقیف ریاح چهار روز بعد از توقیف اعلام شد.
پیش از آن گزارش‌هایی از توقف یک نفتکش اماراتی منتشر شد. امارات تعلق نفتکش به خود را تکذیب کرد.
وزارت خارجه ایران اعلام کرد یک نفتکش خارجی به علت نقص فنی توسط یدک‌کش‌ها و برای تعمیرات به لنگرگاهی در آب‌های ایران کشیده شده است، اما مشخص نشد که این شناور مورد اشاره همان نفتکش ریاح باشد.
با اعلام رسمی توقیف، سپاه گفت نفتکش ریاح برای قاچاق سوخت استفاده می‌شده است.
ادعای سرنگونی پهپاد ایران
دونالد ترامپ روز ۲۷ تیر اعلام کرد که آمریکا یک پهپاد ایرانی را پس از نزدیک شدن بیش از حد به ناوی آمریکایی سرنگون کرده است.
او گفت پهپاد ایرانی پس از بی‌توجهی به هشدارها و نزدیک شدن به ناو یو‌اس‌اس باکسر سرنگون شد.
پنتاگون اعلام کرد پهپاد ادعایی با جنگ الکترونیک و بدون شلیک موشک ساقط شده است.
محمدجواد ظریف و دیگر مقام‌های ایرانی ادعای آمریکا را به کلی تکذیب کردند.
سپاه هم ویدئویی منتشر کرد که مدعی بود نشان می‌دهد پهپاد ایرانی به ناو آمریکایی نزدیک می‌شود و بدون مشکلی بازمی‌گردد.
سپاه پاسداران روز ۲۸ تیر ۹۸ اعلام کرد که نفتکش بریتانیایی "استینا ایمپرو" را "به‌علت رعایت نکردن قوانین و مقررات بین‌المللی دریایی" در تنگه هرمز توقیف کرده است.
دولت بریتانیا نشست امنیتی اضطراری برای بررسی وضعیت تشکیل داد و ضمن خواست آزادی فوری نفتکش بریتانیایی درباره "عواقب جدی" این اقدام به ایران هشدار داد.
مقام‌های ایرانی گفتند نفتکش بریتانیایی را پس از برخورد به یک قایق صیادی توقیف کرده‌اند.
همزمان با توقیف این نفتکش گزارش‌هایی از گردش سریع نفتکش دیگری به نام مصدر سوی آب‌های ایران منتشر شد، اما روشن شد که این نفتکش دوم آزاد شده است.
* B B C