سهم خدا !؟
خاخامی و کشیشی و شیخی خداپرست
بودنـد همسـفر همـه همـراه کاروان
در بحث و گفتگو که چه سان خرج می کنند
صدقات و نذر و وقف و وجوهات بیکران
خاخام گفت روی زمین می کشم خطی
پول و طلا و نقـره بریـزم به روی آن
در سمت راست هر چه که آمد از آنِ من
در سمت چپ از آن ِ خداوند لامکان
گفتا کشیش من بکشم ، گرد ، دایره
وانگاه پول صدقه بپاشم در آن میان
بیـرون دایـره ، ز برای مـن و عیـال
در مرکز آنچـه ماند ، برای خدایـگان
شیخ از چنین مهاجه برآشفت و نعره زد
ای لعنت خدا به شما ، ای حرامیان!
دست طمع دراز به آتش نموده اید
دوزخ گشوده بهر شما معده و دهان
مال خداست هر چه که انفاق می شود
او مالک است و رازق روزی انس و جان
ما بندگان بی سر و پا را نمی سزد
بیت المنال و مال خدا را چپوچیان
تصمیم از آن اوست که روزی به ما دهد
یا نعمتـش دریــغ نمایـد از این و آن
عیسی به دین خویش و موسی به دین خویش
باشد درست لیک نه از بهر آب و نان
آن دو از او سئـوال نمـودند شیـخنا
پس شیوه تو چیست؟ بگو از برایمان
گفتا که من به عرش بپاشم هر آنچه هست
وانگاه گویم ای ملک الملک و المکان
اینها همه از آن تو باشد بدون شک
بردار هر چه را که بُود میل تو در آن
سهم من است هر چه که برگشت روی خاک
سهم خداست هر چه بماند در آسمان!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر