ما هستیم که بخاطر منافع شخصی تیغ رژیم را تیز کردهایم. بی هیچ تردیدی اکثریت ملت ایران از این رژیم بیزار هستند. چرا این رژیم هنوز پا بر جاست؟ بسیار ساده است. رژیم از ابزاری کار میگیرد که ما مرعوب آن ابزار هستیم. آن ابزار (بقول دکتر اکبر کرمی) مدیریت محرومیتهاست. یعنی آنچه حق یک شهروند است به عنوان امتیاز به او داده میشود تا کارگزار یا پایور رژیم گردد. گرفتن شغل کارمندی در فلان اداره با حقوق بخور و نمیر، زیر پا کشی همکار اداره جهت ارتقا مقام و دست آخر بازجوی وزارت اطلاعات شدن از جمله «مدیریت محرومیت» محسوب میگردد که ستون پایه رژیم را تشکیل میدهد.
بیش از سه دهه رژیم موسوم به جمهوری اسلامی کشور ما را از لحاظ اعتبار پول ملی و پاسپورت مسافرت به دیگر کشورها در قواره پول ویتنام و پاسپورت افغانستان کاهیده است.
بیش از سه ده ما بیشترین خفت ملی را متحمل شدهایم. در هر فرودگاه معتبر جهانی بر پیشانی پاسپورت صادره از رژیم جمهوری اسلامی مهر تروریست خورده است.
آیا ملتی با بیشترین جمعیت جوان و تحصیلکرده خاور میانه و به عنوان دومین کشور دارنده جمعیتی که از اینترنت استفاده میکند، ملتی که پر جاذبهترین چشم اندازهای تاریخی و طبیعی را در خود دارد و میتواند سالانه بیش از آنچه در آمد نفت نام دارد فقط از طریق جذب توریست کسب درامد کند شایسته چنین جایگاه خفیفی در میان ملل جهان است؟
همه این خفت ملی فقط و فقط از وجود رژیمی به نام جمهوری اسلامی بر ما بار شده است. رژیم جمهوری اسلامی چیست و چگونه توانسته بیش از سه دهه میخ خود را بر سر زمین ایران چنان محکم کند که امروز نه تنها روضه خوان <ها> بر هستی و نیستی ۷۵ میلیون ایرانی حکم میرانند بلکه هیچ کور سویی بجز جنگ، شورش گرسنگان و شاید تجزیه در افق دور دست دیده نمی شود؟ ایران ما شایسته چنین جایگاهی نیست مگر آنکه تک تک ما در سنگ بنای این رژیم شریک بوده ایم.
آیا آن جوان پشت کنکوری که در کنکور سراسری رشته علوم انسانی رتبه سوم کشور شد به خاطر قبولی در دانشکده وزارت خارجه و گرفتن پست دیپلماتیک به دروغ به مسجد نرفت تا تحقیقات محلی را طی کرده و سر از سفارت در آورد؟
آیا تحصیل کردهای که در پی شغل میگشت ته ریش نگذاشت تا بتواند به دروغ مصاحبه استخدامی را بگذراند و صاحب شغل شود؟
آیا کارمندی که شغل گرفت به دروغ سر ظهر به نماز خانه اداره نرفت تا اخلاص خود را به رژیم نشان دهد؟
آیا معلمی که قرار بود حقایق تاریخ را به فرزندان ایران درس دهد به دروغ تاریخ را وارونه نکرد؟
آیا کارمند استانداری آن استان جهت ارتقأ مقام، جاسوسی همکار خود (از جمله اینکه فلانی نماز نمی خواند) را نکرد؟
آیا قاضی فلان شهر جهت حفظ مقام خود و کسب رتبه بالاتر در دستگاه قضای این رژیم حقی را نا حق نکرد؟
هنگامیکه ما به خاطر منافع شخصی، بنایی سراسر دروغ، تزویر و ریا بر پا میکنیم چه انتظار داریم رژیم حاکم بر ما از همان ابزار در راه سرکوب، سکوت و تجاوز به حق شهروندی ما استفاده نکند؟
ما هستیم که بخاطر منافع شخصی تیغ رژیم را تیز کردهایم. بیهیچ تردیدی اکثریت ملت ایران از این رژیم بیزار هستند. چرا این رژیم هنوز پا بر جاست؟ بسیار ساده است. رژیم از ابزاری کار میگیرد که ما مرعوب آن ابزار هستیم. آن ابزار (بهقول دکتر اکبر کرمی) مدیریت محرومیت هاست. یعنی آنچه حق یک شهروند است به عنوان امتیاز به او داده میشود تا کارگزار یا پایور رژیم گردد. گرفتن شغل کارمندی در فلان اداره با حقوق بخور و نمیر، زیر پا کشی همکار اداره جهت ارتقا مقام و دست آخر بازجوی وزارت اطلاعات شدن از جمله «مدیریت محرومیت» محسوب میگردد که ستون پایه رژیم را تشکیل میدهد.
برای رهایی ایران راهی نیست جز آنکه این دور تسلسل و معیوب شکسته شود. تا زمانی که بقول دکتر اکبر کرمی جمهوری!! اسلامی میتواند ما را اتمیزه کند، در فضای اتمیزه شدن هیچیک از ما به خاطر منافع شخصی به همدیگر اعتماد پیدا نخواهیم کرد و در پی آن منافع جمعی جای خود را به منافع شخصی نخواهد داد این رژیم نیز پا بر جا خواهد بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر